متوالی

/motevAli/

    consecutive
    successively
    sequential
    back-to-back
    successive
    succession
    together

مترادف ها

adjacent (صفت)
نزدیک، مجاور، همسایه، همجوار، متوالی، محدود، دیوار به دیوار

following (صفت)
پیرو، متوالی، زیرین، متعاقب، شرح ذیل

consecutive (صفت)
متوالی، پشت سرهم، مسلسل، پی در پی، پیاپی، نتیجهای

successive (صفت)
متوالی، مسلسل، ارثی، پی در پی، پیاپی، متواتر، توارثی

continuous (صفت)
متوالی، پیوسته، ماندگار، مداوم

sequential (صفت)
متوالی، دائمی، پی در پی، ترتیبی، پی رفتی

long (صفت)
دیر، ژرف، متوالی، طولانی، بلند، مفصل، مدید، کشیده، طویل، دراز

uninterrupted (صفت)
متوالی، پیوسته، مسلسل، مداوم، مستمر، قطع نشده، بی وقفه، غیر منقلع

succedent (صفت)
پیرو، متوالی، متعاقب، متاخر

پیشنهاد کاربران

متوالی: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست:
اَنَسپین anaspin ( مانوی: anaspen )
مِشاگ meshāg ( مانوی: meshag )
گیشت gisht ( مانوی )
دَرچَل darcal ( خراسانی )
دَرگرد dargard ( خراسانی )
پیاپی، پی در پی، پشت سر هم، یکسر، یکریز.
Successive
Consecutive
Sequential
همگی به معنای متوالی، پیاپی، پشت سر هم، زنجیره وار، سری وار
مثال :
The proud operation of the warriors marked successive victories : عملیات باشکوه رزمندگان، پیروزی های پی درپی را رقم زد
پشت سر هم . پیاپی
دُمادُم افتادن ؛ پیوسته شدن. متوالی گردیدن. پشت سرهم واقع شدن :
چون آه. . . دُمادُم افتد
سوز دل من در انجم افتد.
کمال اسماعیل.
پشت سر هم، پی در پی
پی در پی، پشت سر هم
پیوسته

متصل

بپرس