متواری

/motevAri/

    hidden fled to an unknown destination
    hidden

مترادف ها

concealed (صفت)
مکتوم، متواری

پیشنهاد کاربران

متواری. [ م ُ ت َ را ] ( ع اِ ) نهانگاه و محل اختفا : چون ذونواس بازگشت به یمن این دو کس به نجران آمد و این مردمان که مانده بودند از متواری بیرون آورده و گفت شماکلیسیا آبادان کنید. ( تاریخ طبری ، ترجمه بلعمی ) .
...
[مشاهده متن کامل]

متواری. [ م ُ ت َ / م ُ ] ( ع ص ) تازی است یعنی نهان گشته. ( لغت فرس اسدی چ اقبال ص 526 ) . پنهان گشته. ( از حاشیه فرهنگ اسدی نخجوانی ) . پنهان گشته ، و عرب نیز همین گوید. ( صحاح الفرس چ طاعتی ) . پنهان شده باشد که مقابل آشکار است و در عربی هم به این معنی و هم به معنی. . . باشد. ( برهان ) . . . در صورتی که کلمه متواری به ضم اول و فتح ثانی به معنی پنهان شده صرفاً عربی است و در قرآن آمده است : �حتی توارت بالحجاب � . ( مقدمه برهان چ معین ص 91 ) . پوشیده شونده و پنهان شونده. ( غیاث ) ( آنندراج ) . پوشیده شده. نهفته شده و پنهان گشته و مخفی شده و رو پنهان کرده و روپوشانده و عزلت گرفته. ( ناظم الاطباء ) : یزید ( ابن فرید ) حیلت کرد تا بگریخت و به بغداد شد و یک چند ببغداد متواری بود. ( تاریخ سیستان ) .
سیاست محمود دانست ، به شب از غزنین برفت و به هری بدکان اسماعیل وراق پدر ازرقی فرودآمد، و شش ماه در خانه او متواری بود. . . ( چهارمقاله عروضی ص 80 ) .
گر پری ز انسان بخوبی ، به بدی هرگز نبد
سالها متواری و پنهانی از انسان پری.
سوزنی ( دیوان چ شاه حسینی ص 859 ) .
بوده نقاش قضا در شجرت متواری
گشته فراش صبا در چمنت ناپروای.
منبع. لغت نامه دهخدا

متواری از ریشه وَرَی بر باب مفاعله به معنای دور شدن تا حدّ ناپدیدی است.
متواری: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست:
گریزان ( دری )
سرگریز sargoriz ( خراسانی )
راکردو rākerdu ( کردی )