متناوب

/motenAveb/

    alternate
    alternative
    intermittent
    periodic
    recurrent
    allernate
    recurring
    [med.] periodical

فارسی به انگلیسی

متناوب کردن
interchange, stagger

مترادف ها

staggering (صفت)
گیج، متناوب

alternate (صفت)
متناوب، متبادل، یک درمیان

intermittent (صفت)
متناوب، نوبتی، نوبهای، قطع کننده، تنفس دار، نوبت دار

alternative (صفت)
دیگر، متناوب، متبادل، تناوبی، نوبتی، نوبهای

alternating (صفت)
متناوب، تناوبی

periodic (صفت)
متناوب، نوبتی، دوری، نوبت دار، دوره ای

sporadic (صفت)
متناوب، پراکنده، انفرادی، تک و توک، تک تک

discontinuous (صفت)
متناوب، ناپیوسته، غیر مداوم

spasmodic (صفت)
متناوب، تشنجی، بگیر و ول کن، همراه با انقباضات

پیشنهاد کاربران

دائما
بازآیند
متناوب همان پریودیک است که واژه بازآیند میتواند درخور آن باشد
یک در میان، با فاصله
خیلی خوب
بنظر بنده متناوب تجمیع معنای دوستان است . یعنی پی در پی حتی در فواصل زمانی مختلف. حتما نظم در تناوب وجود دارد . متضاد آن نامتناسب است به معنی پی در پی نبودن . عملا هیچ نظمی در پی در پی نبودنشون ندارد . ممکن است فردا نباشد یا بیست و چندروز دیگر نباشد.
متناوب در تقطیع هجایی یعنی وزن های یکی در میان و نوبتی در وزن های همسان دولختی بکار میرود مانند مفتعلن فاعلن مفتعلن فاعلن
پی در پی
- - - - - - - -
پشت سرهم
alternating
من فکر می کنم که متناوب، با پیوسته و مداوم فرق دارد. متناوب یعنی به تناوب رخ می دهد. به نوبت و با فاصله ای معین.
تناوب: . - . - . - . - . -
تداوم یا پیوستگی: - - - - - - - - -
تا نظر دوستان چه باشد.
پشت سر هم، پی در پی، پیاپی
واژه: ( پس و پیش )
در برخی گویش های ایرانی روامند است
بادرود
ادواری
نوسان داشتن
پیاپی
متوالی، متواتر، پیاپی، سلسه وار
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٥)

بپرس