متناسب

/motenAseb/

    proportional
    proportionate
    symmetrical
    elegant
    clean
    commensurate
    corresponding
    just
    pro rata
    well-turned
    well - set

فارسی به انگلیسی

متناسب با
according, corresponding

متناسب با ان
accordingly

متناسب بودن
suit

متناسب و متوازن
harmonious

متناسب کردن
proportion, suit

مترادف ها

adequate (صفت)
لایق، صلاحیت دار، مناسب، کافی، متناسب، بسنده، مساوی، رسا، تکافو کننده

proportional (صفت)
متناسب، به نسبت

proportionate (صفت)
متناسب، در خور، فراخور

commensurate (صفت)
متناسب

symmetric (صفت)
متناسب، متقارن، برابر، متوازن، هم اندازه

symmetrical (صفت)
متناسب، متقارن، برابر، متوازن، هم اندازه

پیشنهاد کاربران

هم بسته
فکرمیکنم فرهنگ عمید از همه بهتر ترجمه ش کرده
آیا میتواند مجازات مُتناسب با جرم صادرکرد؟!
پس؛ اینهمه قوانین پیجیده فقط هدرامکانات ووقت واستعدادهااست.
انتقام ومجازات فقط در روز حساب هست وبس.
به أدب أخلاق بپیوند.
مناسب:درخور
متناسب:درخورنده
تناسب:درخورندگی
تناسب دهی، تناسب دادن، متناسب کردن:درخورانِش، درخوراندن
در پارسیِ میانه " هوسَچیدَن" به چمِ " متناسب بودن/مناسب بودن" است.
1 - " هو" پیشوند است.
2 - کارواژه یِ " سَچیدَن" همان " سَزیدن" به چمِ " لایق و شایسته و سزاوار بودن، درخور بودن"در پارسیِ کُنونی است و گذرایِ آن " سزاندَن" می باشد. ( هوسزاندن: متناسب کردن )
...
[مشاهده متن کامل]

نکته:میتوان کارواژه " سزیدن/سزاندن" را با پیشوندهایِ دیگر نیز همراه ساخت.

خوش ترکیب
لهجه و گویش تهرانی
متناسب
خوش اندازه . [ خوَش ْ / خُش ْ اَ زَ / زِ ] ( ص مرکب ) با اندازه ٔ مناسب . || کنایه از خوش اندام . متناسب القامه
همگون، همسان، هماهنگ
متناسب یعنی مناسب موازی هماهنگ
اما جواب خانم مینا جلالی پور اساس اثاث رو میتونم تا حدودی تایید بکنم اما بقیه کلمات رو نه خوارخار حیات حیاط چه ربطی به موضوع داره
اساس، اثاث. خوار، خار حیات، حیاط
صواب، ثواب.

بپرس