inconsistent
متلون
/motelavven/
فارسی به انگلیسی
مترادف ها
سرگردان، متغیر، دمدمی مزاج، نامنظم، متلون
تند، چالاک، متغیر، متلون، سیمابی، جیوه دار
دمدمی، لوس، بی وفا، متلون، بی ثبات
دمدمی، بوالهوس، متلون، عجیب و غریب
مست، متلون، نااستوار، بی ثبات، متزلزل، بی استحکام، بی عزم، بی اطمینان
رنگارنگ، متلون، ابلق
رنگارنگ، متلون، ابلق
گوناگون، متلون، شکل پذیر
پیشنهاد کاربران
دزدحرزشکن، دزد جیب بر ، متلون
the thief was arrested red - handed
دزد در حین سرقت دستگیر شد
دزد در حین سرقت دستگیر شد
دزد صفت