متقاطع

/moteqAte~/

    intersecting
    transverse
    crisscross

مترادف ها

transverse (صفت)
عرضی، متقاطع

traverse (صفت)
متقاطع

crisscross (صفت)
متقاطع، تقاطی

crossover (صفت)
متقاطع، چلیپایی

intersecting (صفت)
متقاطع

secant (صفت)
قاطع، متقاطع، قطع کننده

پیشنهاد کاربران

تقاطع:" بُرّایِه .
قطع:برش. بریدن.
قاطع:برا. برشگر.
مقطوع: بریده.
قاطعیت:برشدار. برشداری.
تقطیع:برشا. برشایی. بریدن. برش زدن.
" برشگر و برشمند":متقاطِع و متقاطَع.
" پارِشِ سرود به سنگهای ( وزنهای ) گونه های سرود ":تَقطیع.
پارش:تقطیع.
" هَمُبُرّا ":مُتقاطع.
قَطع :بُرّ. بُرّا. بُرّش.
تَقطیع:بُرانَدن. بُرانِش. برانِیَّت. برشگری. بُرشوَری. بَرشوَرز. برشوَرزی. بُرِش. بُرّش.
متقاطع: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست:
همبر hambor ( دری )
یکتربر yakterbor ( کردی )
هم اندازه
بُرشمند:متقاطع.
واژه متقاطع
معادل ابجد 620
تعداد حروف 6
تلفظ mote ( a ) qāte'
نقش دستوری صفت
ترکیب ( صفت ) [عربی: متَقاطع]
مختصات ( مُ تَ طِ ) [ ع . ]
آواشناسی moteqAte'
الگوی تکیه WWWS
شمارگان هجا 4
...
[مشاهده متن کامل]

منبع لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ فارسی معین
فرهنگ واژه های سره
فرهنگ فارسی هوشیار

هم بُر
بریده بریده
برخورد ، برخورد کردن ، به هم خوردن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٢)