متفکر

/motefakker/

    reflective
    pondering
    pensive
    thoughtful
    egghead
    thinking
    thinker
    thoughtfully

فارسی به انگلیسی

متفکر شدن
to (begin to) think, to reflect

مترادف ها

thinker (اسم)
متفکر، اندیشمند، فکر کننده

musing (صفت)
غرق در افکار، متفکر، تفکر امیز

mindful (صفت)
مواظب، متوجه، اندیشناک، متفکر، در فکر

thoughtful (صفت)
خیالی، اندیشناک، بافکر، متفکر، با ملاحظه

pensive (صفت)
خیالی، اندیشناک، افسرده، متفکر، محزون، پکر، گرفتار غم

large-minded (صفت)
دارای فکر وسیع، متفکر

broody (صفت)
قابل تخم گذاری، افسرده، متفکر

thinking (صفت)
متفکر

contemplative (صفت)
خیالی، مراقب، متفکر، تفکری، وابسته به غور و تعمق

reflecting (صفت)
متفکر

cogitative (صفت)
متفکر، مربوط به اندیشه و تفکر

پیشنهاد کاربران

اندیشه ورز
اندیشَنده: کسی که با اندیشه زیاد سرُکار دارد. کسی که می اندیشَد.
متأمل
اندیشه گر
در حال فکر . اندشمند .
دختر متفکر و مغرور
این واژه تازى ( اربى ) است و بهتر است بجاى آن از واژه هاى اندیشمند ، خردورز ، خردمند ، مِنیدار ( به پارسى پهلوى مى شود متفکر و فکور ) ، بهاندیش ، اندیشنده ، ریخونتار Rixuntar ( پهلوى: متفکر ) ، اوشمورتار Ushmurtar ( پهلوى: متفکر ) ، اوسکاریتار Uskaritar ( پهلوى:
...
[مشاهده متن کامل]

متفکر ) ، مَنِشنومند ( پهلوى: متفکر ) ، مَنِشنیک ( پهلوى: متفکرانه ، خردمندانه ) ، اندیشور و . . . بهره جست.

این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست:
مانْزاک، مانْزار، مانزو ( مانز از اوستایی: مانز دَزوم= فکر + پسوندهای یاتاکی ( = فاعلی ) «اک، ار، او» )
مَئیتاک، مَئیتار، مَئیتو ( مَئیت از اوستایی: مَئیتی= فکر + «اک، ار، او» )
...
[مشاهده متن کامل]

چینتاک، چینتار، چینتو ( چینتا= فکر؛ سنسکریت + «اک، ار، او» )
مانیژاک، مانیژار، مانیژو ( مانیژ از سنسکریت: مانیشا= فکر + «اک، ار، او» )

بپرس