متفرق کردن


    dispel
    disperse
    dissipate
    scatter
    to disperse

مترادف ها

scatter (فعل)
افشاندن، پخش کردن، از هم جدا کردن، متفرق کردن، پراکنده وپریشان کردن

disperse (فعل)
پریشان کردن، پراکنده کردن، متفرق کردن، متفرق ساختن، پریشان شدن

intersperse (فعل)
افشاندن، پراکنده کردن، متفرق کردن

پیشنهاد کاربران

Disperse
از هم برگرفتن ؛ پراکنده کردن. مقابل گرد کردن :
به سیم و زر نکونامی بدست آر
منه بر هم که برگیرندش از هم.
تفریق
تارانیدن

بپرس