متغیر

/moteqayyer/

    elastic
    mobile
    inconstant
    variable
    uncertain
    unsettled
    unstable
    unsteady
    volatile
    angry
    filled with indignation
    changeable
    protean

فارسی به انگلیسی

متغیر بودن از نظر درخشش
waver

مترادف ها

variable (اسم)
متغیر

variable (صفت)
بی قرار، متغیر، تغییر پذیر، بی وفا، بی ثبات، پر از تنوعات

changing (صفت)
متغیر

changeable (صفت)
متغیر، نا پایدار، تغییر پذیر، تعویض پذیر، دگرگون شدنی، دگرگون پذیر

changed (صفت)
متغیر، مبدل

shifty (صفت)
زرنگ، عیار، متغیر، حیله گر، با تدبیر، فریب امیز، بی ثبات، دست و پادار، با ابتکار

checkered (صفت)
متغیر، شطرنجی، پیچازی، دارای تحولات

vicissitudinous (صفت)
متغیر، دگرگون، تحول پذیر، پر فراز و نشیب

unsteady (صفت)
متغیر، لق، لرزان

uncertain (صفت)
مردد، دمدمی، متغیر، نامعلوم، مشکوک، معلق

angry (صفت)
دردناک، ترشرو، خشمگین، خشمناک، دژم، اوقات تلخ، رنجیده، قرمز شده، ورم کرده، براشفته، متغیر

floating (صفت)
شناور، متغیر، متحرک بر روی اب، فاقد وسیله اتصال، جابجا شده

erratic (صفت)
سرگردان، متغیر، دمدمی مزاج، نامنظم، متلون

mercurial (صفت)
تند، چالاک، متغیر، متلون، سیمابی، جیوه دار

transitive (صفت)
انتقالی، متغیر، متعدی، تراگذر

fitful (صفت)
دمدمی، متغیر، حمله ای، هوس پرست

indignant (صفت)
خشمگین، اوقات تلخ، رنجیده، متغیر، ازرده

پیشنهاد کاربران

متغیر واژه ای عربی است که به چیزی که کارش تغییر کردن است اشاره دارد
در زبان پارسی ما پسوند نده رو داریم که بسیار پر کاربرد است که به چیز یا کسی اشاره میکنیم که کاری رو انجام میده
برای نمونه
نویسنده =کسی که کارش نوشتن است
...
[مشاهده متن کامل]

جنبنده=کس یا چیزی که جنب و جوش دارد
گوینده=کسی که کارش گفتن است
شنونده و غیره
برای واژه عربی متغیر میتوان از واژه دگرنده بکار برد یعنی چیزی که تغییر میکند
از واژه دگرشونده هم میتوان به بکار گرفت ولی دگرنده کامل تره

دگرنده
واژه دگرگون شونده بسیار دراز است
بهتر است گون میانی اش را برداریم و بگوییم دگرشونده
یعنی از چیزی به چیز دگر می دگرد دگرشونده
گردنده
دگرشونده
تغییرکردن: ( پویه ی کنین=فعل لازم= vi ) : ( Waštan =𐬬𐬀𐬴𐬙𐬀𐬥. =وشتن ) -
- بون گذشته:وشت٬ وشته٬ بون اکنون: ورد٬ نام کنش: ( wardišn =وردیشن ) ٬ نام پوینده:وشتار.
تغییرکننده: وشتار.
تغییردادن: Wardēnīdan= to change ( vt ) =𐬬𐬀𐬭𐬛𐬉𐬥𐬍𐬛𐬀𐬥. ) پویه ی کنان:فعل متعدی ) :
...
[مشاهده متن کامل]

( Wardēnīd ) : وَردِینید٬ ( wardēnīdeh ) : وَردِینیده٬ ( بون اکنون:wardēn ) .
نام کنش: ( wardēnišn ) :وَردِینیشن نام پوینده: تغییر دهنده: وَردِینیدار.
هردو پویه برگرفته از زبان پهلویگ است و واچ پیشنهاد شونده برای ؛متغییَر: وشتار می باشد.

" وَردا"
کارواژه ی پارسی میانه [وردیدن] همریشه با variation در انگلیک و werden در آلمانی که در پارسی نو به گردیدن دگردیس شده را نیز در زمینه های دانشیک می توان به کار برد. Variation= وردش ( به جای تغییر )
Variant= وردا ( به جای متغیر )
Variance= وردایی ( به جای واریانس )
متغیر
ریشه=غیر
آهنگ=متفعل
آهنگ متفعل، فعل یا همان ریشه را انجام می دهد و کننده آن است. پس متغیر کار "غیر" را انجام می دهد.
پس متغیر به چیزی می گویند به چیز دیگری دگرش پیدا کند. یک پیشنهاد بنده "نا پایدار" است که چم ( =معنی ) چیزی را می دهد که همیشه یکسان نیست و دگرش پیدا می کند.
...
[مشاهده متن کامل]

یک شناسه ( =تعریف ) دیگر از متغیر چیزی است که می توان دگرش پیدا کند که خب می شود دگرش پذیر.
ما در پارسی پسوند "ا" داریم که خیلی کاربرد داردبرای نمونه برای نشان دادن تراز چیزی که در سرما و گرما و بلندا و. . . . می بینیم.
یک کاربرد دیگرش هم در واژگان کوشا، بینا، جویا اشکار است.
به بن کنونی یک بن واژه ( =مصدر ) پسوند "ا" را بیفزایید. این واژه، می شود انجام دهنده و کننده بن واژه نخستین.
برای نمونه کوشا از کوش - ا ساخته شده که کوش بن کنونی بن واژه کوشیدن است. پس کوشا می شود انجام دهنده و کننده کوشیدن، یا کسی یا چیزی که کوشیدن را انجام می دهد، یا کسی یا چیزی که می کوشد.
از همین پسوند میتوان برای واژه سازی برای این واژه بهره برد. بن واژه دگریدن که برابر "تغییر کردن، دگرش یافتن" است را در نگاه داشته باشد، بن کنونی اش می شود دگر که با افزودن "ا" به آن، واژه "دگرا" برابر چیزی که می دگرد و یا تغییر می کند ساخته می شود.
از نگاه من، واژه دگرا از دیگر واژگان پیشنهاد داده شده به دست من بهتر است، چون کوتاه تر است و هم گویشش آسانتر و بهتر است و هم از برای این، می توان کابرد های دیگری هم داشته باشد. در ریاضیات هم می توان به جای واژه "متغیر" برای چیزهایی همانند "x, y, z, a, b. . . " از واژه پارسی دگرا بهره برد.
متغیر
برابر های پارسی:دگرا، نا پایدار، دگرش پذیر

دگرنده، دگریده
👌☺️بوی پوشیده
����������
کجا!
مخفی شود. . ؟
پوست اندازی
��������
چه تغییر
��������������������
� ذات مار. !
ـــــــــــــــــــــــــــ
تفاوتها. . .
دیگرسوی. .
در باره با تغییر و متغییر این را بخوانید
شِفت = تغییر یافته ( غیر عادی شده از حالت خوش = دیوانه ) و شیفته نیز همان حالت غیر عادی در خواستن را گویند و اشفته = بسیار تغییر یافته ( از حالت عادی به غیر عادی یا همان پریشانی )
...
[مشاهده متن کامل]

گویا به دال اینکه شفتالو رنگ پریدگی دارد یا نسبت به هلو تغییر یافته می باشد آنرا شفتالو گفتند = هلو یا هالو یا الوی پریشان و رنگ پریده یا تغییر یافته که در براشفتن ( رنگ پریدن ( کنایه از دگرگونی رخسار ) ) نیز میبینیم.
در لاتین به شیفت = تغییر از نوعی به نوع دیگر گفته می شود و حتی تغییر مکانی را نیز شیفت دادن میگویند که ما نیز همان را در شِفت مازندرانی ( تغییر یافته از نوع عادی به غیر عادی = دیوانه ) / شیفته = میل ( شیفت ) به کسی داشتن/ آشفته = بسیار تغییر یافته از حالت عادی به غیر عادی ( پریشان ) میبینیم => شِفت - شیفت - آشفته = تغییر
=>شفتالو = الوی متغییر شده ( متغییر شده از هلو )
حتی برا این جمله که من در ساعت 12 شیفت میباشم به راحتی میتوان فهمید که من در ساعت 12 تغییر و تحول دارم ( کنایه از تغییر و تحول کار در ساعت 12 می باشد. )
کار ما شیفتی می باشد = کار ما تغییر و تحولاتی می باشد ( با جابجایی نفرات همراه است ) => شیفت یا شِفت یا شَفت همان تغییر و تحولات است.
بنابراین برای تغییر واژه شِفت یا شیفت را داریم که میتوانیم از آن بهره ببریم .
=> شفتدان یا شیفتدان و دگردان = متغییر که همگی ایرانی و بسیار زیبا هستند

بی قرار ، خشمگین ، نا آرام
متغییر = دگردان = دگر دان = دگر ( تغییر ) دان ( جای دادن ) => دگردان = تغییر پذیری که چیزی را درون خود جای میدهد
در باره با واژه دان به جستاری که نوشتم رجوع شود - ساده و کوتاه میگویم
دان در گلدان = چیزی که گل را درون خود جای داده
...
[مشاهده متن کامل]

دان و دانه از دانستن همگی به چم چیزی را درون خود قرار دادن است - ایا میدانید = آیا این علم درون شما جای دارد؟
دانه = در خود جای داده
بدان = چیزی را درون خود جای بده = کنایه از یادگیری

متغیر:در حال تغییر
متغیر در برنامه نویسی رایانه:
داده گاه، داده گه، داده جا، داده جای
پیشنهاد واژه:
متغیر =وَرتوک یا وَرتو
ورتیدن در پارسی میانه به معنای ( تغییر یافتن، گردیدن ) بوده است.
پسوند ( اوک یا و ) پسوند کناکی ( فاعلی ) در زبان پارسی میانه است که در واژگانی همچون ( ترازو ( ترازوک ) به معنای ترازنده و گَزوک به معنای گزنده دیده می شود.
...
[مشاهده متن کامل]

ورتوک ( ورتو ) : تغییر یابنده، گردَنده

( Variable ( Mathematics : متغیر
دگرشو؛ از پیوستگیِ "دگر" و "شو ( شونده ) "
افسار گسیخته. . عصبانی. . بی قرار
خشمگین ، عصبانی ، دگر گون
خشمگین
دگرگون پذیر
ناپایا
بی حوصله
متغیر، تغییر شونده، قابل تغییر
گشتار
"دگرشونده" بنظرم گزینه خوبی برای برابر پارسی این واژه باشه به ویژه در دانش رایانه.
دگرشپذیر
دگرگونه
ثابت = پایا/پایدار
متغیر = ناپایا/ناپایدار
در پارسی " ورتناک " از بن ورتیدن ، در نسک : فرهنگ برابرهای پارسی واژگان بیگانه از ابوالقاسم پرتو.
دگرپذیر، دگر جو ، دگریاب، دگر وار ، دگرخواه،
خشمگین - دگرگون
وردا
برابرِ پارسی آن واژه ی دگرساز ( اسم فاعل ) می باشد که از فرآوردگانِ "دگرگونگی" ست.
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣٥)

بپرس