متعدی

/mote~addi/

    transgressing
    aggressive
    transitive
    transitive verb
    transgressor
    neuter
    [gram.] transitive

مترادف ها

transitive (صفت)
انتقالی، متغیر، متعدی، تراگذر

oppressive (صفت)
ستمگر، غم افزا، ظالم، ستمکار، متعدی، ستم پیشه، ناراحت کننده

depressive (صفت)
غم افزا، افسرده کننده، متعدی، دژمگر

پیشنهاد کاربران

از حد درگذرنده.
�همه اوصافِ حمیده ذاتِ او را لازم بود، مگر احسان که متعدّی داشتی. � - مرزبان نامه، ص225، به کوشش دکتر خلیل خطیب رهبر.
فعلی است که هم به فاعل و هم به مفعول نیازداشته باشد.
تعدی = تراگذری
متعدی= تراگذر
تکواژها:تَرا ( پیشوند ) /گذر ( بُن کنونی کارواژه گذشتن )
کارواژه:تَراگذشتن
فعلی که تنها با فاعل معنای کامل نداشته باشد و نیازمند به مفعول باشد.
تعدی مسلک
دست انداز
متجاوز . ستمگر

بپرس