متعبد

/mote~abbed/

    devout
    devout person
    worshipper
    pretending to be a worshipper

پیشنهاد کاربران

پرستنده مرد. [ پ َ رَ ت َ دَ / دِ م َ ] ( اِ مرکب ) عابد. زاهد. متعبد : پرستنده مرد اندرآمد ز کوه شدند اندر آن آگهی همگروه . فردوسی . ز لهراسپ شاه آن پرستنده مردکه ترکان بکشتندش اندر نبرد. فردوسی .
عبادت کننده
کسی که تمام شب را برای عبادت خدا بیدار می ماند

شکرگزار
کسی که برای دعا و راز و نیاز شب را بیدار می ماند
کسی که عمر خود را در راز و نیاز و دعا با خداوند می گذراند
شکر گزاری

بپرس