متعارف

/mota~Aref/

    conventional
    normal
    standard
    going
    nice
    known to each other
    given to compliments or gallantry

مترادف ها

standard (صفت)
متعارفی، قانونی، مرسوم، متعارف، همگون

پیشنهاد کاربران

منبع. عکس فرهنگ ریشه واژگان فارسی دکتر علی نورایی
متعارفمتعارفمتعارفمتعارف
معمول، رایج، مطابق با عرف و عادت
آشنا شونده
به جای متداول و متعارف، می توان از روال یا روال یافته هم بهره برد
Conventional
مُتِعارِف: ١. رایج، همەجاگیر، همگانی، باب، باب - شده، بەهنجار، شناخته شده، نامدار، سرشناس ٢. ( جنگ - ابزارِ / سازوبرگِ ) ناهستەای / نااَتمی ٣. شناسنده، آشناکننده، آشناگر، آشناساز
آشنا، شناخته ( شده ) ، کاربردی، بهنجار، هنجارمند
به اندازه
ینی نه زیاده زیاد و نه کمه کم ینی حد وسط
مثله انسان داریه هوش متعارَف= ینی نه زرنگ زرنگ و نه خنگه خنگ ینی یه انسان معمولی

همگانی ، همه پسند، همه گیر
متداول و معمول
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)