متظاهر

/motezAher/

    dissembler
    dissimulator
    fake
    hypocrite
    ostentatious
    pretender
    pretentious
    prig
    stuffy
    goody-goody
    pretending or professing to be

فارسی به انگلیسی

متظاهر به ادب و اخلاق
priggish

متظاهر به اشنایی با بزرگان
name-dropper

متظاهر به پرهیزکاری
holier-than-thou

متظاهر به دینداری
holier-than-thou

متظاهر به عقل و درایت
wiseacre

متظاهر به فضل و کمال
highbrow

متظاهر به هنردوستی
arty

متظاهر به هنرمندی
arty

مترادف ها

ostentatious (صفت)
خود نما، خودستا، خود فروش، متظاهر

braggart (صفت)
خودستا، متظاهر

boastful (صفت)
لافزن، خودستا، چاخان، متظاهر

hypocritical (صفت)
ساخته، متظاهر، دو رو، با ریا، ریاکار

pretending (صفت)
مدعی، متظاهر

simulating (صفت)
متظاهر

making believe (صفت)
متظاهر

prudish (صفت)
متظاهر، با احتیاط، امل

پیشنهاد کاربران

متظاهر. [ م ُ ت َ هَِ] ( ع ص ) یارمند شونده با هم. ( آنندراج ) ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( از محیطالمحیط ) . پشت به پشت پیوسته و یکدیگر را معاونت و یاری کرده. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) . || پشت کننده به یکدیگر ( ضد معنی اول ) . ( از تاج العروس ) ( از محیطالمحیط ) ( از اقرب الموارد ) . || به پشت درآورنده. ( از منتهی الارب ) . و رجوع به تظاهر شود. || در تداول ، خودنما. تظاهرکننده. ظاهرساز. فریبا.
...
[مشاهده متن کامل]

منبع. لغت نامه دهخدا

متظاهر: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست:
خودنما، ختمبر xatambar ( دری: ختنبر )
شانداز ŝāndāz، کلانکار kalānkār ( خراسانی )
دسمج desmoj ( مانوی: desmoy )
اپرتن apartan ( پهلوی )
دورو
پوشیده دلق . [ دَ / دِ دَ ] ( ص مرکب ) دلق بتن کرده . صوفی . || مجازاً ظاهرساز. متظاهر. ریاکار : عزیزان پوشیده از چشم خلق نه زنارداران پوشیده دلق . سعدی ( بوستان ) .