متزلزل

/motezalzel/

    shaky
    unstable
    precarious
    uncertain
    infirm
    insecure
    wonky
    crumbly
    giddy
    groggy
    quaky
    tottery
    unsteady
    weak-kneed
    wobbly

فارسی به انگلیسی

متزلزل بودن
judder, totter

متزلزل شدن
shake, waver

متزلزل کردن
shake, unsteady

مترادف ها

unstable (صفت)
نا پایدار، ناپایا، زود گذر، نااستوار، بی ثبات، متزلزل، بی پایه، لرزان

ramshackle (صفت)
نا پایدار، شل، متزلزل، لکنتی

insecure (صفت)
سست، بی اعتبار، نا معین، غیر قطعی، ناامن، متزلزل، غیر مطمئن، غیرمحفوظ، بدون ایمنی

instable (صفت)
مست، متلون، نااستوار، بی ثبات، متزلزل، بی استحکام، بی عزم، بی اطمینان

wavery (صفت)
دو دل، متزلزل

shaky (صفت)
ضعیف، سست، متزلزل، لرزان، لرزنده

precarious (صفت)
مشکوک، متزلزل، پر مخاطره، چند روزه، عاریه ای بسته به میل دیگری

shaking (صفت)
متزلزل، در اهتزاز، در حال لرزش

palsied (صفت)
متزلزل، افلیج، فلج، لرزان

trembling (صفت)
متزلزل، مرتعش

seismic (صفت)
متزلزل، وابسته به زمین لرزه

tottery (صفت)
سست، متزلزل، لرزان، مرتعش، ناپآیدار

پیشنهاد کاربران

متزلزل: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست:
استنیاک astanyāk ( سغدی )
ناپایدار nāpāydār ( دری )
افشنیک afŝanik ( سغدی: fŝanik )
بی پا [قدیمی، مجاز] بی ثبات، ضعیف.
precarious
۱. لرزنده، لرزان.
۲. مضطرب.
۳. ( ادبی ) در بدیع، آوردن کلمه ای در نظم یا نثر که هرگاه اِعراب آن تغییر داده شود معنی کلام فرق کند، مثلاً مدح، هجو شود یا هجو، مدح گردد، مانندِ این شعر: به بی حد چون رسید و ماند حد را / به چشم سر بدید احمد احد را. &delta، کلمۀ سر اگر به فتح سین خوانده شود معنی دیدن با چشم را می دهد و اگر به کسر سین خوانده شود چشم باطن و دیدۀ معرفت را می رساند.
...
[مشاهده متن کامل]

۴. نااستوار، بی ثبات.
۵. [قدیمی، مجاز] مردد، دودل.

تردید ، دو دل بودن

بپرس