متخصص = پُردان ، کاردان ، آگاهبُد
متخصص فارسی است زیرا اصل وپایهء آن خص است که به زبانش لری و فارسی کهن است و وزن که داناک دهخدا آورده است که از پیش درزبان فارسی بوده و بزرگان ادب خواسته اند که زدوده شود. تا زبان کوچک نگردد پس همانندها و مانندهای تخصص به وزن و لفظشان فارسی به شمار می روند.
متخصص. [ م ُ ت َ خ َص ْ ص ِ ] ( ع ص ) خاص گردیده. ( آنندراج ) . تخصیص شده و برای خود قبول کرده شده و مخصوص گشته. ( ناظم الاطباء ) : بنده مخلص و خادم متخصص احمد بن عمر بن علی النظامی العروضی السمرقندی. ( چهارمقاله ) . داعی مخلص و هواخواه متخصص در وصف بهار این قصیده آبدار گفت. ( راحةالصدور ) . || خصوصیت دارنده. ( غیاث ) . || علامت مخصوص نهاده شده. ( ناظم الاطباء ) ( از فرهنگ جانسون ) . || شخصی که در شغلی یا فنی تخصص و کاردانی به کمال دارد: متخصص در امراض داخلی است. و رجوع به تخصص شود.
... [مشاهده متن کامل]
منبع. لغت نامه دهخدا
واژه متخصص
معادل ابجد 1220
تعداد حروف 5
تلفظ mote ( a ) xasses
نقش دستوری صفت
ترکیب ( اسم، صفت ) [عربی: متَخصّص]
مختصات ( مُ تَ خَ صِّ ) [ ع . ] ( اِ. )
آواشناسی motexasses
الگوی تکیه WWWS
... [مشاهده متن کامل]
شمارگان هجا 4
منبع لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ فارسی معین
فرهنگ واژه های سره
فرهنگ فارسی هوشیار
واژگان مترادف و متضاد
ساهوی ( تاجیکی )
فارسی است خص، ناب و پر چای خص چای ناب وپر رنگ. ناب کار: پر کار . ویژهء کار. متخصص:ناب ، پر، ویژه.
ویژستار
ویژه دان
ویژه گرا به جای متخصص،
ویژه گرایی= تخصص
متخصص: همتای پارسی این واژه ی عربی، این است:
کارنواک kArnovAk ( سغدی: karnuvAk )
صاحب فن. [ ح ِ ف َن ن / ف َ ] ( ص مرکب ) ذی فن. مخصص. متخصص :
حدیث صحبت خوبان و جام باده بگو
بقول حافظ و فتوای پیر صاحب فن.
حافظ.
استاد کزازی، ویژه دان را برابرواژه متخصص دانسته اند.
ویژه دان
کاردان کاری
زبرآزما، زبردان
منحصر
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٥)