متخصص

/motexasses/

    expert
    specialist
    specialized
    au fait
    chiropractor
    technician

فارسی به انگلیسی

متخصص ارتدونسی
orthodontist

متخصص امراض پیری
geriatrician

متخصص پا
chiropodist

متخصص خواب مغناطیسی
mesmerist

متخصص زیبایی
cosmetician

متخصص صرف و نحو
grammarian

متخصص طب داخلی
internist

متخصص علم تغذیه
nutritionist

متخصص قلب
cardiologist

متخصص محوطه سازی
landscaper

متخصص هوشبری
anesthetist

مترادف ها

expert (اسم)
ممیز، متخصص، خبره، کارشناس، ویژه گر، ویژه کار

proficient (اسم)
متخصص

authority (اسم)
توانایی، اختیار، اعتبار، قدرت، اجازه، نفوذ، تسلط، متخصص، تصدی، اولیاء امور، نویسندهء معتبر، خوشنامی

specialist (اسم)
متخصص، ویژه گر، ویژه کار

پیشنهاد کاربران

ویژستار
ویژه دان
ویژه گرا به جای متخصص،
ویژه گرایی= تخصص
متخصص: همتای پارسی این واژه ی عربی، این است:
کارنواک kArnovAk ( سغدی: karnuvAk )
صاحب فن. [ ح ِ ف َن ن / ف َ ] ( ص مرکب ) ذی فن. مخصص. متخصص :
حدیث صحبت خوبان و جام باده بگو
بقول حافظ و فتوای پیر صاحب فن.
حافظ.
استاد کزازی، ویژه دان را برابرواژه متخصص دانسته اند.
ویژه دان
کاردان کاری
زبرآزما، زبردان
منحصر

بپرس