adversary (صفت)ضد، مبارز، متخاصمhostile (صفت)ضد، متخاصم، خصومت امیزbelligerent (صفت)متخاصم، جنگجو، متحاربantagonistic (صفت)مخالف، ضد، متخاصم، ستیزه جو، خصومت امیز، مخالفت امیز، رقابت امیز، ستیزه گر، ستیز گر
خصومت کل وجودش رو فرا گرفتهگوشتش سهم کفتار های پیرشهر خودشه قره ممد اشجی حیفدی 😆 بدیم بره خیلی زغالش هوس گوشت ممد کرده بگیر میخواد است است مینالهنیرو های متخاصم ( نظامی ) نیرو ها ی خصومت کننده هستند. ( آنندراج ) . نیروهایی که با دیگران قصد خصومت دارند . نیروهایی که با دیگران قصد جنگ دارند . در پارسی " کینگر " در نسک : فرهنگ برابرهای پارسی واژگان بیگانه از ابوالقاسم پرتوکینورز+ عکس و لینک