هاج، واج، مبهوت، سر در گم،
حمید رضا مشایخی - اصفهان
حیرت، حیرت زده، مات
حمید رضا مشایخی - اصفهان
سف
خیره گون . [ رَ / رِ ] ( ص مرکب ) حیرت زده . حیران . متحیر. بهت زده . مبهوت : چو بشنید از آن خواب شد خیره گون شدش دانش خویش را تیره گون . فردوسی .
حیرت زده
حیرت
هاج . . . واج . . .
حائر
ترسیدن . وحشت کرده . واله
سر گشته، شگفت زده ، حیرت زده
سردرگم - گیج - حیران مانده
حیران، حیرت زده، خیره، درمانده، سرگردان، سرگشته، فرومانده، گیج، متعجب، ویلان، واله، سردرگم، هاج و واج
افزون بر واژه های سرگشته ، مات و سردرگم ، واژه پهلوی " سترت " start نیز همین معنا را دارد،
مبهوت
مدهوش
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٥)