animate, mobilize
متحرک
/moteharrek/
فارسی به انگلیسی
مترادف ها
محرک، متحرک، سیار، سایر
زیرک، زرنگ، چابک، فرز، سریع، سریع العمل، متحرک، سریع الحرکه
متحرک، سیار، قابل تحرک، قابل حرکت
متحرک
متحرک، سیار، گردنده، گردشی
متحرک، سیار، گردنده
زیرک، متحرک، روان، همه کاره، تطبیق پذیر، دارای استعداد و ذوق، متنوع و مختلط، چندسو گرد
متحرک، راه رونده، وابسته به فلسفه ارسطو، گردش کننده
متحرک، شیب دار، مدرج
محرک، متحرک، حرکت دهنده، وابسته به تحرک
متحرک، دارای گرفتاری در اعضای حرکتی، جنبده، نقص تحرک
متحرک
متحرک، چادر نشین، وابسته به کوچگری
متحرک، سیار
پیشنهاد کاربران
جنبان، جنبنده،
حمید رضا مشایخی - اصفهان
حمید رضا مشایخی - اصفهان
لری بختیاری
چُمنا، شُوا: متحرک
آنتِریک: تحریک
چُمنا، شُوا: متحرک
آنتِریک: تحریک
متحرک: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست:
اژواندی ežvāndi ( سغدی )
نیوارته nivārte ( سغدی: nivarte )
پویا puyā ( دری )
اژواندی ežvāndi ( سغدی )
نیوارته nivārte ( سغدی: nivarte )
پویا puyā ( دری )
واژه {حَرِکَت} برگرفته از ریشه اوستایی {هَر} و ریشه سنسکریت{هری}و ریشه سنسکریت {هریَتِ} است.
همانگونه که در فرتور ها میبینید، بنا بر {فرهنگ واژه های اوستا} واژه {هَر} برابر {رَفتَن، جنبیدن} است که برابر بی کم و کاستی {حَرِکَت} است.
... [مشاهده متن کامل]
بنا بر واژه نامه های سنسکریت، واژه {هریَتِ} برابر {بردن، هدایت کردن، نیدَن} است که همریشه است با {هَر} اوستایی.
( نزدیکی {هریَتِ} با {حرکت} را میتوانید ببینید )
اگرچه، نیازی به ریشه سنسکریت نداریم و از همین ریشه اوستایی در میابیم.
پس، داریم: {هَرِش، هَریدن=حرکت/هَرا، هَرو=متحرک/هَرار، هَرَک=محرک. . . . . . . }
پسگشت ها:رویه 1554 نِبیگِ فرهنگ واژه های اوستا/تارنمای wisdomlib. org ، واژه نامه سنسکریت
بِدرود!



همانگونه که در فرتور ها میبینید، بنا بر {فرهنگ واژه های اوستا} واژه {هَر} برابر {رَفتَن، جنبیدن} است که برابر بی کم و کاستی {حَرِکَت} است.
... [مشاهده متن کامل]
بنا بر واژه نامه های سنسکریت، واژه {هریَتِ} برابر {بردن، هدایت کردن، نیدَن} است که همریشه است با {هَر} اوستایی.
( نزدیکی {هریَتِ} با {حرکت} را میتوانید ببینید )
اگرچه، نیازی به ریشه سنسکریت نداریم و از همین ریشه اوستایی در میابیم.
پس، داریم: {هَرِش، هَریدن=حرکت/هَرا، هَرو=متحرک/هَرار، هَرَک=محرک. . . . . . . }
پسگشت ها:رویه 1554 نِبیگِ فرهنگ واژه های اوستا/تارنمای wisdomlib. org ، واژه نامه سنسکریت
بِدرود!



بیسکون. [ س ُ ] ( ص مرکب ) ( از: بی سکون ) جنبان. متحرک. ( ناظم الاطباء ) . || مشوش. مضطرب. بی آرام :
هر جا که دلی است در غم تو
بیصبر و قرار و بیسکون باد.
حافظ.
|| کسی که از شوخی هیچ جا قرار نگیرد. ( غیاث ) . شوخ که در هیچ جا قرار نگیرد. ( آنندراج ) . رجوع به سکون شود.
هر جا که دلی است در غم تو
بیصبر و قرار و بیسکون باد.
حافظ.
|| کسی که از شوخی هیچ جا قرار نگیرد. ( غیاث ) . شوخ که در هیچ جا قرار نگیرد. ( آنندراج ) . رجوع به سکون شود.
مرده متحرک
تحریک شده
متحرک
منقول
جنبان، پویا، پوینده، جنبنده، حرکت دار
سیار
حرکت دار
موتور متحرک
driving force
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٣)