مبهم

/mobham/

    foggy
    ambiguous
    vague
    blurry
    muzzy
    blank
    blind
    borderline
    cryptic
    dim
    double dutch
    dubious
    equivocal
    filmy
    fuzzy
    hazy
    ill-defined
    imprecise
    incomprehensible
    indefinable
    indefinite
    indeterminate
    indistinct
    intangible
    misty
    nebulous
    noncommittal
    noncommittally
    oblique
    obliquity
    obscure
    opaque
    opaquely
    runic
    subtle
    uncertain
    unclear
    veiled
    woolly

فارسی به انگلیسی

مبهم در باور یا تفکر
mysticism

مبهم در سخن
double-barreled

مبهم شدن
haze, mist

مبهم و پر پژواک در صدا
hollow

مبهم و پژواک دار
hollow

مبهم و پیچیده
mystery

مبهم کردن
becloud, bedim, befog, haze, mist, mystify, obscure

مترادف ها

hazy (صفت)
گیج، مبهم، مه دار، نامعلوم

involved (صفت)
پیچیده، گرفتار، مبهم، بغرنج، در گیر، مورد بحی

involute (صفت)
غامض، مبهم، بغرنج، پیچ دار، تودرتو

obscure (صفت)
غامض، مبهم، تیره، تار، ظلمانی، نامفهوم، گمنام

opaque (صفت)
مات، مبهم، غیر شفاف، کدر

ambiguous (صفت)
مبهم، دو پهلو، تاریک، با ابهام

vague (صفت)
مبهم، سیال، معلق، غیر معلوم، سر بسته وابهام دار، کجی پا

enigmatic (صفت)
مبهم، مرموز، معمایی

misty (صفت)
مبهم، مه دار

dim (صفت)
مبهم، تاریک، تیره، تار، کم نور

dusky (صفت)
مبهم، تاریک

esoteric (صفت)
محرمانه، رمزی، مبهم، سری، داخلی، مشکوک، درونی

mysterious (صفت)
مبهم، سری، اسرار امیز، مرموز

forked (صفت)
مبهم، شکافته، چنگال مانند، شاخه دار

nebular (صفت)
مبهم، سحابی، میغی

imprecise (صفت)
مبهم، نا درست، غیر دقیق، بی صراحت، غیر صریح

پیشنهاد کاربران

مبهم: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست:
گوفره gufre ( اوستایی: gufra )
موئیروس muirus ( اوستایی )
ویهور vihur ( مانوی: vihurid )
سرگم sargom ( خراسانی )
چیزی که آشکار نیست را مبهم می نامیم. پس می توان واژه ناآشکار را به کار برد.
چیزهایی که پیچیده و یا گیج کننده باشد را هم مبهم می نامیم پس می توان واژه های پیچیده و گیجاننده ( گیج کننده ) را به کار برد.
...
[مشاهده متن کامل]

مبهم
گویش:mobham
ریشه از:عربی
برابر پارسی:نا آشکار، پیچیده، گیج کننده، گیجاننده

ناآشکار. [ ش ْ / ش ِ ] ( ص مرکب ) ناپدید. ناپیدا. خفی . غیر مکشوف . نامشهود. نامرئی . نهفته . || تاریک . مقابل روشن . مبهم . غیر واضح . در پرده . مقابل آشکار. رجوع به آشکار شود.
تودرتو، پیچیده، سردرگم، ناروشن، مِه آلود و . . .
این واژه ی از ریشه عربی به آرش ها و مانش های گوناگون در پارسی بکار گرفته شده است. دنباله ی آنچه در بالا آوردم را می توان پی گرفت و واژه های پارسی جانشین دیگری نیز برای آن یافت که بسته به ساختار هر گزاره می توانند بکار گرفته شوند.
ابهام و مبهم و وهم و مبهوت[ عربی] هستند
یعنی بارز نبودن
معادل فارسی ندارد
بهتر هست پنهانی استفاده شود
کلمه مبهم و ابهام از ماده _ ب _ ه - م - است که به معنای ساده و بی رنگ بودن و یا یک رنگ داشتن چیزی است ، به طوری که رنگ دیگر با رنگ اصلی آن مخلوط نشده باشد، و رنگ مختلف نداشته باشد.
‏مِهال = ابهام
مِهالین = مبهم
مِهالیدن = مبهم کردن
وامِهالیدن = واضح کردن، توضیح دادن
وامِهالِش = توضیح
{مِهال: مِه ( میغ، ابر نزدیک زمین ) پسوند همانندساز �ال� ( همچون چنگ � چنگال، گود � گودال و . . . ) . در کل یعنی چیزی چون مه که با وجودش نمی توان معنا را به خوبی دید}
...
[مشاهده متن کامل]

#پیشنهاد_شخصی
‎#پارسی دوست

مبهم : کلمه ی مبهم با واژه ی بهیمة هم ریشه است . بهیمة از ماده بهمة ( بر وزن تهمه ) در اصل به معنی سنگ محکم است لذا به هر چیز که درک آن مشکل باشد مبهم گفته میشود . و بتمام حیوانات که دارای نطق و سخن نیستند
...
[مشاهده متن کامل]
، بهیمه اطلاق میشود ، زیرا صدای آنها دارای ابهام است اما معمولا این کلمه را فقط در مورد چهار پایان بکار می برند ، و درندگان و پرندگان را شامل نمیشود .

نامعلوم
ناشناخته
دو سویه
ambiguous
Vague
نامفهوم . واضع نبودن
murky
غامض
پوشیده
این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست:
گوفرا gufrã ( اوستایی: گوفْرَ )
موئیروس muirus ( اوستایی )
اَپیتاک apitãk ( پهلوی )
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٦)

بپرس