مبعوث

/mab~us/

    sent on a mission
    appointed

پیشنهاد کاربران

مبعوث . [ م َ ] ( ع ص ) فرستاده . ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ) . برانگیخته شده یعنی پیدا کرده شده . ( غیاث ) . فرستاده شده و برانگیخته شده واز جانب کسی روانه شده . ( ناظم الاطباء ) . فرستاده . برانگیخته . بعیث . ج ، مبعوثون و مبعوثین . ( یادداشت دهخدا ) : و قالوا ان هی الا حیوتنا الدنیا و مانحن بمبعوثین . ( قرآن 29/6 ) . وقالوا ائذا کنا عظاماً ورفاتاً ائنا لمبعوثون خلقاً جدیدا. ( قرآن 49/17 ) .
...
[مشاهده متن کامل]

- مبعوث شدن ؛ روانه کرده شدن . فرستاده شدن . ( ناظم الاطباء ) .
- || به پیامبری رسیدن . و رجوع به مبعوث شود.
- مبعوث کردن ؛ روانه کردن و فرستادن . ( ناظم الاطباء ) . و رجوع به مبعوث و ترکیب بعد شود.
- مبعوث گرداندن ؛ مبعوث گردانیدن . مبعوث کردن برانگیختن .
- || روانه کردن . فرستادن : احمد عبدالملک . . . دعوت خانه ساخت . . . تا هر قومی در محله ٔ خویش جماعتی بر این دعوت مبعوث گردانیدی . ( سلجوقنامه ٔ ظهیری چ خاور ص 40 ) .

فرستاده

بپرس