اگاهی دهنده، مبصر، انگیزنده، گوشیار
مبصر
/mobser/
مترادف ها
پیشنهاد کاربران
مبصِر ومبصَر :" دیدا و دیده ".
" نامِ کننده دیدا. و نام ِشونده:دیده )
به جای اسم فاعل و اسم مفعول.
دیدگر و دیده یا دیدا و دیده.
بیننده و دیده شده.
" نامِ کننده دیدا. و نام ِشونده:دیده )
به جای اسم فاعل و اسم مفعول.
دیدگر و دیده یا دیدا و دیده.
بیننده و دیده شده.
مشتق از بصیر است بمعنی ، بیننده ، مراقب ، بپا، مُبَصِر
المُبصِر: الأسدالحاذق الذی یمییز بدقّةٍ مکان الفریسة وإختفائها.
" سَرکلاس ": مبصر . مراقب.
مبصر: همتای پارسی این واژه ی عربی، این است:
بینر biner ( کردی )
بینر biner ( کردی )
( و النهار مبصرا )
مبصر به معنی بینا است ، و توصیف روز به بینا بودن در حقیقت یکنوع تاکید و مبالغه در بینا کردن مردم است . ( تفسیر نمونه ج : 20 ص : 154 )
مبصر به معنی بینا است ، و توصیف روز به بینا بودن در حقیقت یکنوع تاکید و مبالغه در بینا کردن مردم است . ( تفسیر نمونه ج : 20 ص : 154 )
مبصَر: دیده شده، منظور
چو مبصر با بصر نزدیک گردد * بصر ز ادراک آن تاریک گردد ( شیخ محمود شبستری )
چو مبصر با بصر نزدیک گردد * بصر ز ادراک آن تاریک گردد ( شیخ محمود شبستری )
دانش اموز نمونه - انتن
مبصَِر : صراف ، خزانه دار و عیار سنج گوهر ها ( اهل بصیرت در جوهر شناسی )
بس مبصر که مار مهره خرید
مهره پنداشت مار در سله دید
( هفت پیکر نظامی، تصحیح دکتر ثروتیان، ۱۳۸۷ ، ص 562 )
بس مبصر که مار مهره خرید
مهره پنداشت مار در سله دید
( هفت پیکر نظامی، تصحیح دکتر ثروتیان، ۱۳۸۷ ، ص 562 )
به نظر من کسی که همیار معلم برتر وبزرگ بچه ها است
دیده ور
کسی که ساکت می کند
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٥)