آشکار و روشن
روشن، آشکار، برهنه، لیسیده، مزیده:مبرهن.
برهنه:مبرهن.
برهنه:مبرهن.
برابرواژگان هنرهای پنجگانه ( صناعات خمس ) :
فَرنود: بُرهان.
فَرنودیک: بُرهانی.
فَرنودآور: مُبرهِن.
ستیز: جدل.
ستیزیک: جدلیّ.
ستیزگر: مُجادل.
فریب: مغالطه.
فریبیک: مغالطیّ.
... [مشاهده متن کامل]
فریب گر: مُغالط.
سخنوری: خطابه.
سخنوریک: خطابیّ.
سخنور: خطیب.
سَرواد: شعر.
سَردادیک: شعریّ.
سَروادگو: شاعر.
پارسی توان واژه سازی بالایی دارد: )
فَرنود: بُرهان.
فَرنودیک: بُرهانی.
فَرنودآور: مُبرهِن.
ستیز: جدل.
ستیزیک: جدلیّ.
ستیزگر: مُجادل.
فریب: مغالطه.
فریبیک: مغالطیّ.
... [مشاهده متن کامل]
فریب گر: مُغالط.
سخنوری: خطابه.
سخنوریک: خطابیّ.
سخنور: خطیب.
سَرواد: شعر.
سَردادیک: شعریّ.
سَروادگو: شاعر.
پارسی توان واژه سازی بالایی دارد: )
معلوم، نمایان، پدیدار، هرچیزه با دلیل و برهان.
متضاد:مبهم، نا آشکار و غیر واضح.
متضاد:مبهم، نا آشکار و غیر واضح.
واضح، آشکار
در پارسی " پروهان دار " در نسک : فرهنگ برابرهای پارسی واژگان بیگانه از ابوالقاسم پرتو.
مُبَرهنة، در فارسی مؤنت مُبرهن، از ریشه ی پارسیِ پَروَهان دار