مبالغه. [ م ُ ل َ غ َ ] ( ع اِمص ) ( از �مبالغة� عربی ) سخت کوشیدن در کاری. ( غیاث ) . مأخوذ ازتازی ، کوشش و سعی و جهد و سعی بلیغ. ( ناظم الاطباء ) . به پایان رسیدن جهد در کاری. اجتهاد در امری. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) . || غلو. گزافه. گزافه کاری. گزافکاری. گزاف گوئی. غلو کردن در چیزی. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) . افراط و افزونی و بسیاری و زیادتی. ( ناظم الاطباء ) :
... [مشاهده متن کامل]
هان تا سپر نیفکنی از حمله فصیح
کورا جز این مبالغه مستعار نیست.
( گلستان ) .
- صیغه مبالغه ؛ و معنی آن مبالغت و شدت در انتساب فعل است به فاعل و آن را وزنهای بسیار است مانند فَعّال چون ضراب. بسیار زننده. و فعول چون طلوب. و فعوله چون فروقه و مفعال و مفعل و فعیل و فُعّال و مذکر و مؤنث در آن یکسان بود: رجل شریر و امراءة شریر.
- مبالغه آمیز ؛ توأم با مبالغه. آمیخته با غلو و گزافه. آمیخته با افراط.
- مبالغه رفتن ؛ مبالغت رفتن : از حضرت ملک رضی و در تقریب محل و اعزاز مکان و اکرام قدر او مبالغه رفت. ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 318 ) .
- مبالغه کردن ؛ افراط کردن و افزونی نمودن و غلو کردن. ( ناظم الاطباء ) : یکی را از بزرگان به محفلی اندرهمی ستودند و در اوصاف جمیلش مبالغه میکردند . ( گلستان ) . چندان در وصف ایشان مبالغه بکردی و. . . ( گلستان ) . و آن دوست هم در آن جمله مبالغه کرده بود. ( گلستان ) .
|| ( اصطلاح فن بدیع ) مبالغه در فن بدیع عبارت است از ادعا نمودن امری که از جهت قوه یا ضعف خارج از حد اعتدال باشد ولیکن از امکان عقلی و عادی خارج نباشد مثل شعر امروءالقیس :
فعادی عداء بین ثور و نعجة
دراکاً و لم ینضج بماء فیغسل
ومثل شعر رودکی :
همی بکشتی تا در عدو نماند شجاع
همی بدادی تا در ولی نماند فقیر.
( از هنجار گفتار صص 250 - 251 ) .
به اصطلاح ، صفات محموده یا مذمومه شخصی به طریقی بیان کردن که مستبعد نماید یا محال. اگر به عقل وعادت ممکن است مبالغه تبلیغ گویند و اگر به فعل ممکن و به عادت ناممکن باشد مبالغه اغراق خوانند و اگر به عقل و عادت هر دو محال باشد مبالغه غلو نامند. ( غیاث ) . به اصطلاح ، ممکنی یا محالی را در صفت بیان کردن و این بر سه نوع است. اول تبلیغ، و آن ممکن بودن مدعا است عقلاً و عادةً مثالش از علیرضای تجلی
منبع. لغت نامه دهخدا
مای
ان چیزی که نوشته میشود توجه توجه کنید
مبالغه یعنی یک کلمه ای که ان را بزرگ نشان میدیم
مثال: انقدر تکرار کردم زبانم مو دراورد
ام در حقیقت زبان ما مو در نیاورده است
فک کنم خیلی ها از مبالغه خوششون میاد البته بماند خیلی جاها کذبه ولی کلا من از 18 سالگی مثل خیلی های دیگه تاجر شدن منتها هنوز مبتدیم
اغراق
بزرگ نمایی یک کلمه مثل هزار بار به شما گفتم این کار رو نکن
در فند و هنر نمایشی نمودن ( دراماتیزه )
روی دادیِ هستاریک یا پندارین
بُزرگ نمایی و برانگیزنده شناسش میشود.
غلو. . . . گزاف. . . . زیاده. . . . لاف. . . . بزرگنمایی. . . . گنده گویی. . . .
زیاده روی کردن
پرگویی و افراط، زیاده روی
بیهوده
گزاف
عبث
بزرگ نمایی جمله
مثل
صد بار گفتم
در اصل چند بار تکرار کرده است
فزون نمایی
اغراق. غلو کردن
گاه شاعران ونویسندگان افزودن سخن خود رویداد ها را بسیار از آنچه است توصیف میکنند
بزرگنمایی در سخن
گاه شاعران یا نویسندگان برای افزایش تأثیر و قدرت سخن خود. رویداد ها رو بزرگتر و بیشتر از آنچه که هست توصیف می کنند به این گونه بزرگنمایی در بیان حوادث مبالغه میگویند
هزار بار گفتم در اصل چند بار گفته
یعنی چیز ی یاموضوعی که کوچک و ساده است را بزرگتر از خود آن جلوه دادن یا همون به قول معروف پیاز داغشو اضافه کردن
این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست:
آتیوک ãtyuk ( سنسکریت: اَتیسَیوکتی )
اَیوگ ayug ( اوستایی: اَئُگَ )
پیویان pivyãn ( کردی: پیوه نان )
فَروفیشال farufishãl، گَرکَرَن garkaran ( کردی )
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢١)