مبارزه کردن


    buffet
    campaign
    contend
    contest
    fight
    pit
    strive
    struggle
    war

فارسی به انگلیسی

مبارزه کردن با
to fight, to campaign against

مبارزه کردن بهتر از حریف
outfight

مترادف ها

fight (فعل)
جنگ کردن، مبارزه کردن، جنگیدن، نزاع کردن، نبرد کردن

combat (فعل)
مبارزه کردن، جنگیدن با

conflict (فعل)
ناسازگار بودن، مبارزه کردن

struggle (فعل)
تقلا کردن، کوشش کردن، مبارزه کردن، دست و پا کردن

joust (فعل)
مبارزه کردن

پیشنهاد کاربران

پنجه در پنجه کسی کردن ، پنجه در پنجه کسی داشتن و افکندن ؛ با او ستیزه کردن. مبارزه کردن با کسی :
حیرت وصل تو چون دست و دل از کار ببرد
پنجه در پنجه خورشیدتوانم کردن.
مسیح کاشی ( از آنندراج ) .
...
[مشاهده متن کامل]

دل شیرین غبارآلوده غیرت بود صائب
وگرنه پنجه ای در پنجه فرهاد میکردم.
صائب ( از آنندراج ) .
اشک عقیق از بن مژگان همی کنم
تا پنجه ای به پنجه مرجان درافکند.
ظهوری ( از آنندراج ) .

به مبارزه پرداختن با . . . . . .
در بازی جدولانه دو، مرحله سوم، جواب میشه: جنگیدن.

بپرس