مایوس شدن


    despair

مترادف ها

despond (فعل)
افسرده شدن، مایوس شدن، تنگدل شدن، دلسرد شدن

despair (فعل)
مایوس شدن

پیشنهاد کاربران

امید گسستن . [ اُ گ ُ س َس ْ ت َ ] ( مص مرکب ) نومید شدن . ( آنندراج ) . مأیوس شدن . ( مجموعه ٔ مترادفات ) . ناامید شدن و مأیوس گشتن . ( ناظم الاطباء ) .
سر خوردن. [ س َ خوَرْ / خُرْ دَ ] ( مص مرکب ) باعث مردن کسان خود شدن. به شآمت و شومی باعث مرگ کسان نزدیک شدن. ( یادداشت مؤلف ) . || مأیوس شدن از کاری. سیر آمدن از آن. بی رغبت شدن. ( یادداشت مؤلف ) .
امید برکندن
برکندن امید ؛ ناامید شدن. امید بریدن. مأیوس شدن :
من آن روز برکندم از عمر امید
که افتادم اندر سیاهی سپید.
سعدی.
معنی ضرب المثل - > قافیه را باختن
جا زدن و تا آخر تحمل مشکلی را نکردن.

بپرس