مایل

/mAyel/

    disposed
    inclined
    bent
    oblique
    willing
    mile
    anxious
    like
    ready
    slant
    [fig.] fond
    desirous

فارسی به انگلیسی

مایل اوست
he is fond of her.

مایل به ابی
bluei, bluish

مایل به خاکستری
grizzly

مایل بودن
obliquity

مایل دریایی
nautical mile

مایل شدن
obliqueness, inclination

مایل شمار
milepost, milestone

مایل نما
milestone

مایل کردن
heel, dispose

مترادف ها

disposed (صفت)
مستعد، متمایل، مایل

willing (صفت)
راضی، خواهان، مشتاق، حاضر، خواستار، مایل، راغب

longing (صفت)
مشتاق، مایل

keen (صفت)
تند، حاد، تیز، حساس، زیرک، مشتاق، با هوش، مایل، قوی، شدید، خاطرخواه

solicitous (صفت)
مواظب، نگران، مشتاق، ارزومند، دلواپس، مایل

wishing (صفت)
خواهان، طالب، خواستار، مایل، چیزی که ارزو میشود

desirous (صفت)
خواهان، مشتاق، ارزومند، مایل

inclined (صفت)
متمایل، خم، مایل، سراشیب، سرازیر

fond (صفت)
خواهان، مشتاق، عاشق، شیفته، علاقمند، مایل، خاطرخواه، انس گرفته

hankering (صفت)
مایل، شوق وافر

bent (صفت)
خم، منحنی، خم شده، خمیده، مایل

oblique (صفت)
منحرف، مورب، غیر مستقیم، مایل، اریب، ضمنی، حاده یا منفرجه

wanting (صفت)
مایل، فاقد

craving (صفت)
مایل

sideling (صفت)
کج، مایل، از پهلو

sidling (صفت)
مایل، از پهلو

wishful (صفت)
خواهان، مشتاق، ارزومند، طالب، خواستار، مایل

yearning (صفت)
مایل

پیشنهاد کاربران

مایل. [ ی ِ ] ( ع ص ) مائل. برگردنده از راه. ( ناظم الاطباء ) . ترک کننده و برگردنده ازراه. ( از اقرب الموارد ) . خم شونده از راه. ( از منتهی الارب ) : و هرکه را از سنن عقیده و صوب مذهب خود مایل و منحرف بینند به غی و ضلالت نسبت کنند. ( مصباح الهدایه چ همایی ص 14 ) . و رجوع به میل شود. || جورکننده. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) . و رجوع به میل شود. || برگردنده و خمنده. ج ، مالة و مُیَّل. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) . ورجوع به میل شود. || عدول کننده. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) . || خرامنده و تبخترکننده. ( ناظم الاطباء ) . خرامان. چمان :
...
[مشاهده متن کامل]

که من به حسن تو ماهی ندیده ام طالع
که من به قد تو سروی ندیده ام مایل.
سعدی ( دیوان چ مصفا ص 710 ) .
و رجوع به مائلات شود. || راغب و میل کننده و شایق و آرزومند. ( ناظم الاطباء ) . گراینده به چیزی و با لفظ شدن و گشتن و آمدن و افتادن مستعمل است. ( از آنندراج ) :
دلت گر به راه خطا مایل است
ترا دشمن اندر جهان خود دل است.
فردوسی.
مال چنه ست و زمانه دام جهان است
ای همه ساله به دام برچنه مایل.
ناصرخسرو.
به دستگیری افتادگان و محتاجان
چنانکه دوست به دیدار دوستان مایل.
سعدی.
میل گردون سوی قصر تست و مه رای تو جست
طبعهر جزوی که هست آخرسوی کل مایل است.
کاتبی.
خری چند مایل به جلهای رنگین
ددی چند راغب به آفت رسانی.
وحشی ( دیوان چ نخعی ص 269 ) .
- مایل بودن به رنگی ؛ به آن رنگ زدن. سبز مایل به سیاهی. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) . نزدیک بودن به آن رنگ : پوست ساق او [ ماهی زهرج ] مایل به زردی و با اندک حدت. ( تحفه حکیم مؤمن ) .
|| کج و خمیده. ( ناظم الاطباء ) . || ( اِ ) نام جزء اعظم فلک قمر که در آن حامل مرکوزاست و در حامل تدویر و در تدویر قمر. ( ناظم الاطباء ) .
مایل. [ ی ِ ] ( اِخ ) قلیج خان بیک از ایماق کراملو طایفه شاملو و معاصر شاه عباس بود و از جانب او داروغگی ری را داشت و به جهت حسن سلوکش وی را شیخ الاسلام حکام گفته اند. او راست :
نسیم صبح بر مجروح نیش است
حریر جامه بر بیمار بار است
گهر در چشم محنت دیده سنگ است
سمن در پای ره گم کرده خار است.
( از آتشکده آذر چ سیدجعفر شهیدی ص 21 )
منبع. لغت نامه دهخدا

یُهره
سلیم
مایل: گرایش
راغب
میل: گرایش.
مایل: گراینده.
بوس به همه.
صاحب علقه ؛ علاقه مند.
مایل: راست و راغب
متوسط
یک مایل دریایی = 1852 متر
یک مایل در خشکی = 1609 متر
مایل ( Mile ) [اصطلاح دریانوردی] :واحد معمولی برای اندازه گیری فاصله . مایل دریایی برابر با 2/6080 فیت و مایل زمینی برابر با 5280 فیت میباشد . بعبارتی دیگر هر مایل دریایی 15/1 برابر مایل زمینی میباشد .
...
[مشاهده متن کامل]

مایل با واژه ی میل همریشه می باشد.
دکتر کزازی در مورد واژه ی " میل" می نویسد : ( ( میل با همین ریخت در فرانسوی و اسپانیایی به معنی هزار و با ریخت " مایْل " در انگلیسی کار برد دارد ، در پارسی سنجه ای است برای اندازه گیری مسافت ، برابر با یک سوم فرسنگ . این واژه از millia در لاتین ، به معنی هزار گام ، بر آمده است . ) )
( ( رده بر کشیده سپاهش دو میل ؛
به دست ِچپش ، هفتصد ژَنده پیل ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 225. )