مانند

/mAnand/

    resembling
    like
    parallel
    as
    akin
    [adj.] resembling
    [n.] like
    ac_
    al _
    oid _
    ly
    some

فارسی به انگلیسی

مانند اسب
horsy

مانند اوردن
exemplification

مانند بچه گربه
kittenish

مانند برده کار کردن
slave

مانند بره
lamblike

مانند بوقلمون صدا کردن
gobble

مانند پارچه پشمی
tweedy

مانند پارچه چیت
chintzy

مانند پرده ای بسیارنازک
filmy

مانند پرقو
downy

مانند پولاد ابدیده کردن انسان
temper

مانند پیه
sebaceous

مانند تابستان
summery

مانند تار عنکبوت
cobwebby

مانند تیر رفتن
rocket, shoot

مانند چرم
leathery

مانند چرک
pussy

مانند خرس
ursine

مانند خوک
porcine, porky

مانند دنبه
sebaceous

مترادف ها

similar (صفت)
مطابق، یکسان، مشابه، شبیه، همانند، مانند، متشابه، قرین، یک دست، همسان

alike (صفت)
مطابق، مساوی، یکسان، مشابه، شبیه، همانند، مانند، یک جور، مانند هم، متشابه، عینا مساوی و مرتبط با یکدیگر

like (صفت)
شبیه، همانند، مانند، متشابه، هم جنس، قرین، همچون، هم شکل، همگونه

analogous (صفت)
مشابه، شبیه، مانند، متشابه، قابل قیاس، قابل مقایسه، نظیر

resembling (صفت)
مشابه، مانند، متشابه

looking like (صفت)
مانند

comparable (صفت)
مانند، قابل مقایسه، نظیر، قیاس پذیر، برابر کردنی، مانند کردنی

as (قید)
مانند، چنانکه، بطوریکه، بعنوان مثال

پیشنهاد کاربران

چون
آمیخته واژه ی همچون که در بالا از آن یاد شده، همتراز آمیخته واژه ی همانند است.
از قبیل ِ. ( یادداشت مؤلف ) . مانندِ. چون :
و دیگر بزرگان روی زمین
چه فغفور و قیصر چه خاقان چین
همه دخت رستم همی خواستند
همه بر دلش خواهش آراستند.
فردوسی.
نیاطوس را داد چندان گهر
چه اسب و پرستار و زرین کمر
...
[مشاهده متن کامل]

کز اندازه هدیه برتر گذشت
هم از راه پرمایگان برگذشت.
فردوسی.
چه زرین کمرهای گوهرنگار
هم از یاره و طوق و از گوشوار
چه اسبان تازی بزرین ستام
چه شمشیر هندی بزرین نیام
بنزدیک خاقان فرستاد شاه
دو منزل همی راند با او براه.
فردوسی.
و بسیار عطا داد از هر چیزی چه اشتر و چه گوسپند وچه جامه های نیکو و چه زر و سیم و چه مشک و کافور و عنبر و عود. ( تاریخ سیستان ) .

عینهو
در حکمِ . . . . . . . . .
وار، بسان، تالی، جفت، جور، شبه، شبیه، عدیل، قبیل، قرین، متماثل، مثابه، مثل، مشابه، نظیر، نمونه، همال، همانند، همتا، تشبیه، مشابهت، سان، آسا
چو
نحو

وار
same as
such as

بپرس