ایستادگی کردن، ایستادن، موقوف کردن، خواباندن، مانع شدن، خوابیدن، بند اوردن، متوقف ساختن، نگاه داشتن، از کار افتادن، پر کردن، تعطیل کردن، توقف کردن، مسدود ساختن، ایستاندن، سد کردن
ایستادگی کردن، مانع شدن، مخالفت کردن با، مخالفت کردن، خودداری کردن از، مقاومت کردن، استقامت کردن، پایداری کردن
موقوف کردن، خواباندن، فرو نشاندن، توقیف کردن، مانع شدن، منکوب کردن، پایمال کردن، سرکوب کردن، تحت فشار قرار دادن، فشاراوردن بر
باز داشتن، بستن، مانع شدن، مسدود کردن، از بین رفتن رد کردن دادخواست
باز داشتن، جلوگیری کردن، مانع شدن، منع کردن، ممانعت کردن، پیش گیری کردن
باز داشتن، مانع شدن، محروم کردن، ممنوع کردن
طفره رفتن از، مانع شدن، امتناع ورزیدن، رد کردن، زیرش زدن، مانع رشدونموشدن
مانع شدن، منع کردن، بتاخیر انداختن، پاگیرشدن، بازمانده کردن
مانع شدن، مسدود کردن
مانع شدن، مانع شدن از، از کار بازداشتن
مانع شدن، محروم کردن، مستثنی کردن، بیرون نگاه داشتن از، راه ندادن به
مانع شدن، منع کردن، ممنوع کردن، باز داشتن و نهی کردن، از بروز احساسات جلوگیری کردن
مانع شدن، راندن، افسار کردن، لجام زدن
باز داشتن، مانع شدن، ممانعت کردن، مشکل کردن
مانع شدن، گیر کردن، قرار گرفتن
مانع شدن، وقفه کردن
مانع شدن، با اسلحه سرقت کردن
مانع شدن
مانع شدن، مسدود کردن، ایجاد مانع کردن، جلو چیزی را گرفتن، اشکالتراشی کردن
بستن، گرفتن، مانع شدن، مسدود کردن