مانع

/mAne~/

    hedge
    roadblock
    obstacle
    hindrance
    impediment
    preventing
    constraint
    blockade
    bar
    hurdle
    balk
    check
    drag
    encumbrance
    fetter
    let
    obstruction
    restraint
    restriction
    rub
    shackle
    stumbling block
    wall
    hazard

فارسی به انگلیسی

مانع افرین
obstructive

مانع افرینی
obstructiveness

مانع انداز
obstructionist

مانع ایجاد کردن
baffle

مانع پرواز شدن
ground

مانع پیشرفت شدن
fetter

مانع حقوقی
encumbrance

مانع خیابانی برای پس نگهداری جمعیت
stockade

مانع دخول اب
watertight

مانع در جنگ های خیابانی
barricade

مانع در سطح اب به صورت شناور
boom

مانع ساختن
hedge

مانع شدن
hinder, prevent, prohibit, interfere, preclude, stop, choke, clog, cumber, shackle

مانع شنی
bunker

مانع عبور شدن
occlude

مانع گذاشتن بر سر راه کسی
thwart

مانع نژادی
color line

مترادف ها

hitch (اسم)
گرفتاری، مانع، محظور، گیر، پیچ وخمیدگی

let (اسم)
مانع، انسداد، اجاره دهی

shackle (اسم)
پا بند، قید، مانع، دست بند، غل

fetter (اسم)
پا بند، قید، مانع، زنجیر، بخو

dyke (اسم)
نهر، بند، مانع، بند آب، سد، خاکریز، اب گذر، اب بند

dike (اسم)
نهر، بند، مانع، بند آب، سد، خندق، خاکریز، اب گذر، اب بند

balk (اسم)
مرز، مانع، زمین شخم نشده، مایهء لغزش، امتناع، روگردانی، محظور

hindrance (اسم)
پا بند، اذیت، ازار، منع، بازماندگی، مانع، سبب تاخیر، پاگیری

obstacle (اسم)
مانع، محظور، سد، انسداد، گیر، مشکل، رادع، رداع، سد جلو راه، پاگیر

barrier (اسم)
مانع، حصار، سد، حائل، نرده یا مانع عبور دشمن

impediment (اسم)
مانع، محظور، اشکال، گیر، رادع

hurdle (اسم)
مانع، چهار چوب جگنی، سبد ترکه ای

embargo (اسم)
مانع، محظور، تحریم، ممنوعیت

barricade (اسم)
مانع، سنگربندی موقتی

bamboo curtain (اسم)
مانع، سرحدات چین کمونیست، پردهء حصیری

hedge (اسم)
مانع، حصار، پرچین، چپر، راه بند

handicap (اسم)
مانع، نقص، اشکال، اوانس، امتیاز به طرف ضعیف در بازی

curtain (اسم)
مانع، پرده، دیوار، حاجب، حجاب، جدار

blockage (اسم)
جلوگیری، مانع، انسداد، محاصره، بازداری، ایجاد مانع

setback (اسم)
تنزل، مانع، شکست

drawback (اسم)
مانع، علت، اشکال، زیان، بی فایدگی

snag (اسم)
مانع، گیر، گره

massif (اسم)
مانع، سد، توده سنگ

crimp (اسم)
مانع، گول، چین، جعد موی، پیچش و انقباض عضله در خواب

lock (اسم)
مانع، چین، چفت و بست، قفل، طره گیسو، دسته پشم، چخماق تفنگ، سد متحرک، سد بالابر، چشمه پل

encumbrance (اسم)
بار، گرفتاری، قید، مانع، گرو، اسباب زحمت، سربار

hindering (اسم)
منع، مانع، مزاحمت

holdback (اسم)
بند، مانع، گیر، توقف، اشغال کننده

stay (اسم)
ایست، مانع، حائل، توقف، تکیه، نقطه اتکاء، توقفگاه، عصاء

bar (اسم)
تیر، میل، بار، وکالت، میله، مانع، شمش، خط، میکده، بار مشروب فروشی، دادگاه، نرده حائل، هیئت وکلاء، سالن مشروب فروشی، بند آب، جای ویژه زندانی در محکمه

stumbling block (اسم)
مانع، سنگ لغزش، موجب لغزش، سبب سقوط

repellent (صفت)
زننده، مانع، دافع، بیزار کننده

preventive (صفت)
مانع، جلوگیری کننده، پیش گیر، پیشگیری کننده

پیشنهاد کاربران

توده
گره
رَهبند، راهبست، رَهبست
🇮🇷 همتای پارسی: بازدار 🇮🇷
یا بازدارنده
پیشنهادِ واژه : " بَندانه" به چمِ " مانع"
تکواژهایِ " بَندانه":
1 - بَند ( بُن کُنونیِ " بَستن )
2 - آن ( نشانه یِ سببی ساز ( Kausativ ) )
3 - ه ( پسوندِ نامساز )
نکته 1 :
" بَندانه" برابر با واژه یِ آلمانیِ " Schranke" و واژه یِ بیگانه یِ " مانع" است.
...
[مشاهده متن کامل]

نکته 2:
" بَندانه" به دلیلِ بکارگیریِ پسوندِ " - آن" به چمِ " بَندکننده، بند آورنده" و سپس به دلیلِ بکارگیریِ پسوندِ دلالتیِ " - ه" به چمِ " چیزی که می بندد، چیزِ بندکننده یا بند آورنده" می باشد.
نکته 3:
می توان به جایِ پسوندِ " - ه" ، از پسوندِ دلالتیِ " - َ ک:ak" بهره ببریم که بدین روی واژه " بَندانَک" را خواهیم داشت. پسوندِ " - َ ک" پسوندِ زبانِ پارسی میانه - پهلوی بوده است.
نکته 4:
برخی از زبانشناسان هنوز ناهمسانیِ میانِ کارواژه هایِ " تراگذر: Transitiv" و " سببی ( Kausativ ) " را نمی دانند. در کارواژه یِ " بَستَن" به آسانی می توان این ناهمسانی را آشکار ساخت:
" بَستَن" کارواژه ای است که با نشانه یِ " را" در گزاره بکار می رود:
نمونه: من در را بستَم.
پس " بَستن" کارواژه ای تراگذر است.
" بَستَن" کارواژه ای سببی ( Kausativ ) نیست؛ چراکه اگر می بود، ما واژگانی همچون "راهبندان=راه. بندان" نداشتیم. پس کارواژه یِ " بَنداندن" سببیِ کارواژه یِ " بَستَن" است.
نشانه یِ " - آن" در زبانِ پارسی و نشانه یِ " - ین" در زبانِ پارسیِ میانه - پهلوی نشانه یِ سببی ساز بوده اند، نَه نشانه هایِ تراگذری. هرچند که این دو چِمینه در بسیاری از جاها از زبانِ پارسی همپوشانی دارند.

واژه هشتنبه چم وارد شدن / اجازه گرفتن و . . . است و خود واژه اشت که هیخته شده هشت ) hesht ( است = ورودی و هست و باش و . . می باشد
به واژه بهشت رجوع شود
به هشت = ورودی زیبا = منظور جایگاه خوب و نیکوست چرا که واژه هشت همانطور که گفتم به هست و است هیخته شده و است = استقرار و استقرار به چم مکان نیز می باشد پس بههشت = جایگاه نیکو
...
[مشاهده متن کامل]

واژه آستانه = درگاه ورودی نیز از همین هشت آمده که رفته رفته است شده و به ورودی چمیده ( معنا پیدا کرده )
از اینرو نهشتن = وارد نشدن / اجازه نداشتن => نهش = منع و نفی و اجازه ندادن می باشد و مانع نیز شباهت بدان دارد از اینرو منه ( maneh ) = مگذار و بنه ( beneh ) = بگذار می باشد که در زبان مازندرانی به اجازه ندادن = نی یل یا نیهل ( nihel ) میگویند و به اجازه دادن بیهل ( bihel ) میگویند که همگی از هشتن و هلیدن امده و خود واژه هل دهید = اجازه دهید است نه زور و فشار دادن
پس هل = مجاز و اجازه و نهل = منع و حرام

سرعت گیر
آقای مازیار ایرانی، مانع، منع، ممنوع، ممانعت، مناع، و غیرهم همه از ریشه مَ نَ عَ عربی هستند، بر چه اساسی میگویید این واژه فارسی است؟؟؟🤦🏻‍♂️
بژکم =مانع
بست و بند، رهبند، بازدار، بازدارنده
خار راه . [ رِ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) مانع و حایل . ( آنندراج ) . مزاحم . مانع. سد راه پیشرفت .
سنگ راه . [ س َ گ ِ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) مجازاً حائل و مانع از چیزی . ( آنندراج ) ( از مجموعه ٔ مترادفات ص 228 ) . مزاحم . مانع. انگل . ( ناظم الاطباء ) . || متعرض راه . ( آنندراج ) .
معنی مانع:ممانعت، جلوگیری، موانع، ایستاد و. . . .
جلوگیری
باز دارنده
الْحَمْدُ لِلّٰهِ الَّذِى لَیْسَ لِقَضائِهِ دافِعٌ، وَلَا لِعَطائِهِ "مانِعٌ"، وَلَا کَصُنْعِهِ صُنْعُ صانِعٍ، ( از دعای عرفه امام حسین علیه السلام )
ستایش ویژۀ خداست که برای تقدیر و سرنوشتش برگرداننده ای و برای بخششش"بازدارنده "ای و همانند ساخته اش ساخته هیچ سازنده ای نیست
جلوی چیزی رو گرفتن
سد، جلوگیری
مانع:جلوگیری
پارسیش میشه
بازدارندگی و پیشگیری
مانع سنگی barre rocheuse : [اصطلاح کوهنوردی]صخره یا توده سنگی پرشیب که معمولا ضمن پیش راهپیمایی با آنها برخورد می شود و دستیابی به بخشهای بالایی کوهستان را دشوار می سازد
منبع https://sporton. ir
مانع:[اصطلاح نظامی] در کابرد نظامی هرگونه عارضه طبیعی یا مصنوعی که انجام حرکات نظامی را کند، متوقف ، کانالیزه یا منحرف کند مانع گویند.
دانشنامه دفاعی ( نحن صامدون )

دوستان در ستیز با نگرش بیشتر مردم مانع واژه ای پارسی است و درست و بن ان منه از واژه منهان میباشد و هیچ پیوندی هم با زبان عربی ندارد
در زبان سیستانی گاهی ک میگویند پیش کسی را بگیر میگویند او را از اینکار منه کن ی منهان که این کار را کند
جلوگیرنده - بازدارنده - سد
در پهلوی " سپز sepoz" در نسک : فرهنگ برابرهای پارسی واژگان بیگانه از ابوالقاسم پرتو .
موانع = سپزها
ممانعت =سپزیدن
گیرلان، گیرزار
این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست:
ویپاک ( ویپ از سنسکریت: ویپرَتیشِدهَ = منع + پسوند «اک» )
نِژیداک، نِژیدار ( نِژید از سنسکریت: نِشیدهَ= منع + پسوند «اک» و «ار» )
نِهیژو ( نَهیژ ازکردی: نِهیشتَن= منع + پسوند اوستایی «او» )
( پسوندهای اک، ار، او کُناکی ( = فاعلی ) است )
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٦)

بپرس