ماندگار

/mAndegAr/

    abiding
    resident
    lasting
    permanent
    persistent
    staying

فارسی به انگلیسی

ماندگار شدن
reside, stay, to stay

ماندگار کردن
transplant

مترادف ها

constant (صفت)
پایدار، وفادار، دائمی، ثابت، استوار، ثابت قدم، باثبات، ماندگار

persistent (صفت)
پایا، مزمن، مصر، ماندگار، مداوم، لجوج، سمج، مقاوم، ایستادگی کننده

continuous (صفت)
متوالی، پیوسته، ماندگار، مداوم

indissoluble (صفت)
پایدار، تجزیه ناپذیر، ماندگار، غیر قابل حل، حل نشدنی، اب نشدنی، ناگداز، بهم نخوردنی، منحل نشدنی

perdurable (صفت)
پایدار، بادوام، ماندگار، همیشگی، ابدی

indelible (صفت)
ثابت، ماندگار، پاک نشدنی، محو نشدنی

immanent (صفت)
اصلی، ماندگار، در همه جا حاضر، دارای نفوذ کامل در سرتاسر جهان

ineffaceable (صفت)
ماندگار، پاک نشدنی، محو نشدنی

پیشنهاد کاربران

مانا
گار پسوندی است که به معنی بینهایت یا گردش پیوسته بکار برده میشه
مثل کردگار
اموزگار
روزگار
پروردگار
افریدگار
پرگار
به اینصورت میشه ماندگار رو تا بینهایت ماندن معنی کرد
سکوت دیرین بر زخم دین که ستایش می کنم ماندگاری اش را!
Lasting
Abiding
Enduring
Durable
Permanent adhesive : چسب ماندگار
Lasting paintings : نقاشی های ماندگار
انسانی پایدار وماندگار نیست یعنی چه
انسانی ماندگار نیست یعنی چه
enduring
پایا ، ساکن، مقیم، پایدار، جاوید، مانا، ماندنی
دیرپا
چیزی که باقی می ماند . یادگار
Lasting
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)

بپرس