settle (فعل)
فرو نشستن، ماندن، جا دادن، تصفیه کردن، معین کردن، مسکن گزیدن، تسویه کردن، فیصل دادن، ساکن کردن، مسکن دادن، واریز کردن، نشست کردن، مستقر شدن، مقیم کردن، مستقر ساختن، مقیم شدن، ته نشین شدن، تصفیه حساب کردن
abide (فعل)
ماندن، ایستادگی کردن، پایدار ماندن، ساکن شدن، ایستادن، منتظر شدن، وفا کردن، تاب اوردن، ساکن بودن
stay (فعل)
ماندن، باز داشتن، نگاه داشتن، باقی ماندن، توقف کردن
remain (فعل)
ماندن، باقی ماندن، اقامت کردن
be (فعل)
ماندن، بودن، شدن، زیستن، وجود داشتن، امر فعل بودن
stand (فعل)
ماندن، ایستادن، واداشتن، بودن، تحمل کردن، ایست کردن، قرار گرفتن، توقف کردن، راست شدن، واقع بودن
subsist (فعل)
ماندن، خوراک دادن، گذران کردن، زیست کردن
stall (فعل)
ماندن، از حرکت بازداشتن، طفره زدن، قصور ورزیدن، به اخور بستن، دور سرگرداندن
lie (فعل)
ماندن، خوابیدن، دروغ گفتن، واقع شدن، دراز کشیدن، قرار گرفتن، سخن نادرست گفتن، موقتا ماندن
hang up (فعل)
ماندن، زنگ زدن، در حال معلق ماندن، به صحبت تلفنی خاتمه دادن