دستور
در گزاره " من ماموریت دارم" : من دستور دارم
ماموریت
ماموریت = فَرمودِگی
مامور = فرموده
اَمر = فرمای ، فرمود
اَمر کردن = فرمودن
آمِر = فَرماینده ، فَرمودار ، فَرمایشگر ، فرمودگر، فرمایشوَر ، فَرمودوَر
آمِریت = فرمایندگی ، فرموداری ، فرمایشگری ، فرمودگری ، فرمایشوَری ، فرمودوَری
... [مشاهده متن کامل]
اِمارَت = فرمایش رانی ، فرمان مَداری ، فرمانرانی ، فرمایش مداری
فرمانبری. فرمانبرداری. فرمانگری
فرمانبری. فرمانکار . فرمانبرداری.
دستورِ کار
مأموریَّت: انجامِ خدمت، انجامِ دستور، گمارش، کارگماری، گماردگی، گماشتگی، فرستادگی
ماَموریت
مامور یعنی دستور داده شده بهترین واژه که درخور این چم و این برداشت هست واژه فرمانبری هست یعنی فرمانی رو میبره همونجور که در عربی دستوری بهش داده میشه در فارسیم فرمانی میبره پس ماموریت =فرمانبری
با درود و سپاس
از دیدگاه من می توان از ریشه ی گماردگی واژه ی "گمارش" را به جای ماموریت به کار برد!
"کار نَوردی"
واژه ماموریت که درواقع به چم "گماشتگی" ست امروزه در چمار ( مفهوم ) سفر کاری هم بکار می رود،
بنابراین در این چمار، می توان از آمیخته واژه ی [کار نوردی] بهره برد.
این واژه اربی هست و پارسی ان خویشکاری میباشد
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)