مامور

/ma~mur/

    commissioner
    emissary
    officer
    official
    delegate
    cop
    [n.] official
    functionary
    [adj.] commissioned
    appointed
    sent on duty

فارسی به انگلیسی

مامور اتش نشانی
firefighter

مامور اتشخانه
firer

مامور اخلال گری
agent provocateur

مامور ارشد
inspector

مامور اعدام
hangman

مامور براندازی
subversive

مامور به دار زدن
hangman

مامور بهداری ارتش
medic

مامور پخش صدقه و خیرات
almoner

مامور پرداخت
paymaster

مامور پست
letter carrier

مامور تجسس قتل
coroner

مامور تحقیق
investigator

مامور تحقیقات
inquisitor

مامور تحویل
deliveryman

مامور تحویل شیر در خانه ها
milkman

مامور جریمه پارکینگ
meter maid

مامور جنگل بانی
forester

مامور چسباندن پوستر
billposter

مامور حفظ نظم در دادگاه
bailiff

مترادف ها

agent (اسم)
عامل، نماینده، مامور، وکیل، گماشته، پیشکار

envoy (اسم)
نماینده، مامور، ایلچی، فرستاده، مامور سیاسی، سخن اخر، شعر ختامی

officer (اسم)
مامور، سر کرده، افسر، صاحب منصب

functionary (اسم)
مامور

assignee (اسم)
عامل، نماینده، مامور، وکیل، گماشته

envoi (اسم)
نماینده، مامور، ایلچی، فرستاده، مامور سیاسی، سخن اخر، شعر ختامی

pursuivant (اسم)
مامور، پیشخدمت، مامور ابلاغ یا اخطاریه

پیشنهاد کاربران

زمانی که ما به جای آمر ، واژه زیبای فرمانده رو به کار میگیریم چرا به مامور نمیگیم فرمانبر ؟
در غرب کشور و در زبان های محلی واژه فرمانبر�فرموبر� فراوان به کار برده میشود.
چون مامور یعنی دستور داده شده من واژه فرمانبر رو پیشنهاد میکنم چون درخورترین واژه واسه مامور همینه
مطیع و منقاد، گماشته، معذور
گماشته
به شخصی که به او امر شده مامور گفته می شود.
واژه مأمور کاملا پارسی است چون در عربی می شود الضابط این واژه یعنی مأمور صد درصد پارسی است.
مامور:کاربند
ماموریت : کاربندی
پلیس
ناظر
مباشر. کارگزار. ( ناظم الاطباء ) . آنکه انجام کاری را بر عهده گیرد. وکیل :
باده چندانی که در میخانه می گوید سخن
ناز دستور است و ناظر چشم و ابرو حاجب است.
مخلص کاشی ( از آنندراج ) .
Agent
An FBI Agent
A CIA agent
مامور
این واژه از کارپایه ی " اَمَرَ" در باب ِ مفعول ساخته شده و
برابر نهاد ِ آن در پارسی : فَرموده یا فَرماییده از کارپایه ی فَرمودن یا فَرماییدن یا فَرمایانده از کارپایه ی فَرمایاندن است .
یعنی انجام دهنده
مامور یعنی کسی که کاری را به او می سپارند
پسوند"ور" ، معنی دارنده را داراست مانند جان ور ( جاندار ) سخن ور ( صاحب سخن ) .
بدین گونه باید کفت که فرمان ور معنی صاحب فرمان وفرمان دار را میدهد.
فرناندز

فرمانور
فرمانبردار
فرمانبر
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٨)

بپرس