مازندران

/mAzandarAn/

    mazandaran

پیشنهاد کاربران

به دلیل وجود درختان مازو، جلگه هیرکانی توسط مردم طبری ماز اندر آن نام گرفت.
مازندران نام جلگه هیرکانی است که مردم طبری به آن گویند.
مازندران در اوستایی مازنه mAzana یعنی آماده برای دانا شدن؛ در پهلوی با همین گویش امروزی بوده است؛ و از دو بخش ساخته شده است: 1ـ مازندر ( بزرگ از نظر دانایی؛ زیرا می بایست با معنی اوستایی همخوانی داشته باشد ) . 2ـ پسوند مکان ساز ان. پس مازندران یعنی جای بزرگان، دانایان، سرزمین دانشوران.
در زبان کُردی
مازندران از دو بخش هست
مازن =مَزن= بزرگ
دران=دره ها
مازندران= دره های بزرگ ، عمیق
واژه ( مازندران ) یک واژه پارسی است.
در اوستا و پارسی پهلوی، مازندران را با سه نام مازن، مازندر، مازندران، آورده اند که هم معنی با نام استان ساسانی مازون شهر ( اومان ) در جنوب ایران هست که همگی از ریشه ( مس ) و به معنی سرزمین ماسیده و چسبیده به دریا هستند.
...
[مشاهده متن کامل]

ریشه ( مَس ) را که به شکل های گوناگونی مانند: مس، میش، مز، ماز، موج، مَک و. . . آمده است، در نام های گیتاشناسی بسیاری میبینیم که همه آن ها سرزمین های کنار دریا یا رودخانه هستند.
مازندران: سرزمین کنار دریای کاسپین
مزگاه: دهکده ای ساحلی در نزدیکی نوشهر
هرمز/خورمَس: فرو رفتگی کنار دریا
مازون شهر: نام ساسانی کشور اومان
مسقط/مَسکده: شهر کنار دریا
دمشق: شهر نزدیک دریا، نام های دیگر آن داریا یا درعا ( دریا ) است.
مسکو: شهر کنار رودخانه
مسکوتان: روستایی در نیکشهر بلوچستان
میسان: استانی در جنوب کشور اراک ( عراق )
موسیان: شهر کنار رودخانه، در استان ایلام
میشیگان: مکان چسبیده به آب
مکه/مکران: جنوب بلوچستان
مکه: درکنار دریای سرخ
مکه دان: کشور مقدونیه
مکه دون: استانی در یونان
مکه ناو ( mycenae ) : شهری باستانی در یونان
مَسه ناو ( messina ) : بندری در ایتالیا
ماکائو: بندری در چین و. . .
ریشه ( مَس ) سه معنی نزدیک به هم دارد:
1. حرکت کردن
مانند: ماشین، ماشه، مژه، موش، موج، ماهی و. . .
2. برخورد کردن و چسبیدن
مانند: مسح، مسیح، ماساژ، ماست، ماچ، مکه و. . .
3. توده شدن
مانند: مخ، مغز، آموختن، مزدا ( دانا ) ، مجد، مشت، ماست، مگابایت و. . .

همچنین در استان مازندران بخش کوهستانی و بلند را ( تپورستان ) می نامند که از ریشه تاپ ( top ) و تپه است به معنی جای بلند. در گذشته بخش های کوهستانی مازندران را ( آمارد ) می گفتند که این نام از دو بخش ا ( پیشوند منفی ساز ) و مارد ( مالیده به دریا ) ساخته شده و در کل به معنی سرزمین دور از دریا است.
نام شهر آمل و املش دگرگون شده نام کهن آمارد هستند. در مسیر راه آهن تهران - ساری و در منطقه ورسَک پل نامدار ( ورسَک ) جای گرفته است که نامش از ریشه ( ورز ) یا ( برز ) به معنی ( بلند ) است.
پَسگشت ( =Reference ) : برگه�54 و55 از نبیگ ( ریشه شناسی واژگان شیرین ایرانی ) نوشته مجید قدیمی ( نوبت چاپ:یکم1401 ) .

مازندرانمازندرانمازندران
از اصل خود دور نباشید
مازندران یک واژه ی کردی میباشد
مازن یعنی بزرگ و مازن تران یعنی سرزمین بزرگزادگان یا برزگتران
مازندران در فارسی
مازنتران در کردی
ارت فارسی
ارد کردی
هنگمادان ( مخل جمع شدن مادها ) کردی
...
[مشاهده متن کامل]

هنگمتان یا هگمتان فارسی
فارسها حرف ( ت ) به حرف ( د ) تلفظ کرده اند

ماز به معنی زنبور نیست
در زبان مازندرانی از منطقه گرگان تا منطقه تنکابن به زنبور میگن کنگلی
کنگلی kangeli به معنی زنبور هست
ولی اهالی شرق مازندران به مگس میگن مَغِز maghez و اهالی غرب مازندران به مگس میگن مَهِز mahez
...
[مشاهده متن کامل]

سمت کردکوی به زنبور عسل اَسِل مَغِز asel maghez میگن
سمت نوشهر و چالوس و کلاردشت به زنبور عسل اَسِل مَهِز asel mahez میگن
یعنی مردم این نواحی زنبور عسل را یک نوع مگس میدانستند
ولی سمت ساری و قائمشهر و بابل به زنبور عسل زرزم zerzem میگن
سمت نکا و بهشهر و گلوگاه و بندرگز به زنبور عسل ززم zezem میگن
در منطقه کلاردشت و چالوس به جلگه مازندرون mazendeun میگن ولی سمت ساری و بهشهر به جلگه مازرون mazerun میگن
گالش های مازندران در گویش گالشی وقتی میخوان بگن رفتیم جلگه میگن بوردمی مازندرون یا بشیمی مازندرون یعنی به جلگه رفتیم یا وقتی میخوان بگن از جلگه آمدم میگن مازندرون جا بیمومه یا مازندرون دس بیمامه ولی به منطقه خودشون کوهسون یا کوه میگن

کلاردشتی ها به جلگه مازندرون میگن. یعنی به منطقه عباس آباد و چالوس مازندرون میگیم. مازندرون بشیمه یعنی به جلگه رفتم.
مازندرون دس بیمامه یعنی از جلگه آمدم.
من مازندرون درمه شومه یعنی دارم به مازندران می روم.
مازندران نام بخشی از سرزمین طبرستان بود.
ابن اسفندیار قسمتی از طبرستان را موزاندرون مینامد.
ظهیرالدین مرعشی نیز مازندران را بخش غربی طبرستان معرفی میکند.
ظهیرالدین مرعشی همچون ابن اسفندیار سرزمین طبرستان را دینار جاری یعنی جاجرم تا ملاط لنگرود یعنی شرق گیلان میدانست و مازندران را از بیشه انجدان یعنی کردکوی تا ملاط لنگرود یعنی شرق گیلان میدانست و طبرستان را به دو ناحیه مازندران و گرگان تقسیم می نماید.
...
[مشاهده متن کامل]

در کتاب طرائف المثال نیز مازندران بخشی از طبرستان معرفی شده است و در این کتاب ذکر شده که طبرستان به دو منطقه گیلان و مازندران تقسیم میشود و مردمانش از قوم طبری هستند.
حمزه اصفهانی نیز دیلم را بخشی از طبرستان معرفی میکند که دیلم به دو بخش دیلم اصلی یعنی کوهستان و گیلان یعنی جلگه تقسیم میشد.
در بسیاری از منابع سرزمین طبرستان نه تنها شامل مازندران بلکه شامل گیلان و دیلم و گرگان و داهستان و قومس و ری و طالقان و الموت نیز میشد.
پس بسیار روشن است که مازندران قطعا بخشی از طبرستان بوده همانطور که ورن بخشی از طبرستان بوده.
ابن اسفندیار فریدون را متولد ورکه لاریجان طبرستان میداند. در آمل مناطقی با نام ورکه و ورن وجود دارد و در ساری نیز نواحی با نام ورند وجود دارد یعنی ورن نیز بخشی از مازندران فعلی است.

مردم مازندران از قوم طبری هستند. قوم طبری به دسته های مازرونی و تات و کوهی و گالش و گیلک و کتول و الیکایی و طالقونی تقسیم میشود.
گستره قوم طبری از رضوانشهر گیلان تا علی آباد کتول استان گلستان هست.
ماز به چم پیچ و تاب
اندران به چم داخل چیزی بودن
مازاندران سرزمین پر از پیچ و خم
در پهلوی "مازندر" به معنی غول یا دیو بزرگ است.
پس مازندران میشود سرزمین دیو بزرگ.
مازندران به بخشی غربی طبرستان گفته میشد. مازندران از ملاط لنگرود تا بیشه انجدان وسعت داشت و گرگان از بیشه انجدان تا دیناره جاری وسعت داشت ولی طبرستان از دیناره جاری تا ملاط لنگرودگرفته شده است. یعنی گرگان و مازندران باهم طبرستان را تشکیل میدادند. البته دیلم هم بخشی از طبرستان بود. بزرگترین حد طبرستان از آران تا داهستان و خراسان تا عراق بود. ولی بزرگترین حد مازندران از دلتای سپیدرود تا دشت گرگان بود.
...
[مشاهده متن کامل]

مردم مازندرانی در واقع از قوم تپور هستند که پس از اسلام طبری یا تبری نامیده شدند. در زبان تبری به مردم مازندران مازرونی و تَوِری گفته میشود و به زبان مازندرانی مازرونی زوون و تَوِری زوون گفته میشود.
نیما یوشیج میگوید:
تبری منی می گپ مه گوائه
کجه گپ دیئر بوتمه سوائه
ماز یا موز نام کوهی در طبرستان و تپورستان باستان بود برای همین موزاندرون میگفتند که معنی جایی هست که کوه موز درون آن هست.
نواحی به نام ماز و موز و مازندران در غرب مازندران و شرق گیلان وجود دارد.
ماز بصورت ماس به معنی چسبنده هست و مازندران یعنی منطقه ای که چسبیده به دریا هست.
غرب مازندران میگن: دماسن و بماسن یعنی چسبیدن
شرق مازندران میگن: دماستن و بماستن یعنی چسبیدن
غرب مازندران میگن: دماسیمه و بماسیمه یعنی چسبیدم
شرق مازندران میگن: دماستمه و بماستمه یعنی چسبیدم
غرب مازندران میگن: ماسمه یعنی می چسبم
شرق مازندران میگن: ماسمبه یعنی می چسبم
غرب مازندران میگن: ماسیمه یعنی می چسبیدم
شرق مازندران میگن:ماستمه یعنی می چسبیدم
شرق و غرب مازندران میگن: دماسم یا بماسم یعنی بچسبم
مازرون به معنی جلگه هم هست. اهالی تبری کوهستان میگه خایمه بورم مازرون یعنی میخوام برم به جلگه. برخی هم میگن خایمه بورم جیری یعنی میخوام به مکان کم ارتفاع و جلگه ای برم.
برخی میگن بوردمه مازرون یا بشیمه مازرون یعنی به جلگه رفتم.
اهالی تبری جلگه مازندران وقتی میرن کوهستان میگن اما دره شومی جوری یعنی ما داریم به مکان مرتفع میریم.

در زبان مازندرانی یا مازنی
ماز به معنی زنبور دران به معنی دژ است که باهم میشه دژ زنبور که اسم های ازش در بعضی از کتاب ها امده
میتوان اسم مازندران اولش ماز رو از کلمه مازیار سردار بزرگ مازندرانی هم گرفت که در برابر عرب ها مقاومت کرد
نام قوم مازنی. از سایر اقوام، آن، گالش، گیلک، گیلماز. وقتی یک گیل و گالش باهم ازدواج کنند، بچه آنان گیلاش، گیلوش ( گیل و گالش ) است.
وازدواج گیلاش با گیل ویا گالش ثمره اش بازنی است. وازدواج بازنی با گالش، گیل، گیلاش، ودر نتیجه بچه آنهارا مازنی گویند. مازنی یکی دیگر از اقوام کاسی تبار.

کتابی که دارم مینویسم درباره ی "روستای هشتل " است، روستایی که در آنجا به دنیا آمدم و بزرگ شدم ( یکی از روستاهای شهر آمل )
تلفظ دقیق آن هم "Hasht tal"
یک روستای زیبا و تاریخی ( تاریخ مرعشیان )
...
[مشاهده متن کامل]

میخام نظر شما دوستان رو درمورد نحوه ی نامگذاری آن بدونم و همینطور ورود مرعشیان به آمل و چگونگی ورودشان به این روستا
مطالب زیادی نوشتم دراینباره
ولی اطلاعات شما دوستان عزیز هم میتونه مفید باشه و بهم کمک کنه کاملتر بنویسم
تشکر.

مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٦)

بپرس