برای اثبات اینکه کلمه مار در ایران دست نخورده باقی مانده است همین بس که در شمال ایران یعنی مازندران و در جنوب ایران یعنی دزفول و بختیاری هنوز مادر را مار صدا میزنند اگر توجه کرده باشید نشان بهداشت جهانی ... [مشاهده متن کامل]
نیز دو مار هستند که به دور هم پیچیده اند هر چند به عقیده بسیاری از مفسرین عقاید باستانی این دو مار نشان دهنده DNA انسان و موجودات یا همان درخت مقدس که خدا انسان را از نزدیک شدن به آن منع کرده است می باشد ولی در هر صورت این نشان ، نشان دهنده سلامتی است
منبع. فرهنگ عمید
ما در پارسی واژه "مَر" و "مار" را داشتیم که برابر "اندازه، مقدار، حد" بودند و از اینها "شُمار" و "آمار" ساخته شده اند. بِدرود!
عثمان
در زبان آذری به مار ائلان گفته می شود همچنین ازبک ها Ilon ، اویغور ها ییلان ، استانبولی yılan می گویند . در زبان قزاقی و قیرقیزی Jılan گفته می شود . در زبان ارمنی به مار Odz گفته می شود که در زبان آذری ... [مشاهده متن کامل]
به کیسه زهر ی که در کبد وجود دارد اود ( Od ) گفته می شود به نظر به معنی سم یا زهر می باشد . همان طور در زبان هندی به مار ( saanp ) و در زبان پشتو ، و سندی به مار "سانپ " گفته می شود که به نظر می رسد با واژه ( سم ) هم ریشه باشند که سم به معنی زهر و مسموم کسی که به او سم داده باشند
مَرگ - در اوستا به این گونه آمده است: مَهرکَه ( mahrkā ) ، مَرَکَه ( marakā ) ، مَرشَه ( marša ) پهلوی: مرگیه ( margīh ) - اُوش ( ōš ) . مَر ( mar ) یا مَشَه ( mašā ) : مرگ، مُردن، کشتن، جان ستاندن ... [مشاهده متن کامل]
پس واژه "مار" یا " یا مَئیریا ( mairyā ) هم از این واژه گرفته شده است: جانوری که فَرنود ( سبب ) مرگ می شود! ( ( آن را با واژه مَشی"mašya: مَرد" یکسان ندانید! ) ) کَه، کا: پسوند نسبت و دارندگی اوستایی از آن واژه های دیگری هم ساخته شده است، برای نمونه: مَرِنک ( marenč ) : زدن، کشتن، نابود کردن، از بین بردن، ویرانی مَرشَئون ( maršaon ) : کشنده، میراننده - یادآوری از "تیشتر": نام دیو بت پرستی و از بین برنده یکتاپرستی، دشمن دین ( چیستا، دینا، دیانا ) مَهرکَثَه ( mahrkaθa ) : مَلکوس، مَرکوس - یادآوری از "تیشتر": نام دیو زمستانی و کشنده که در وَرِجَمکرد پدیدار گشت! گاهی با پسوند "دا: آفرینش" می آید: مَرِزدا ( mareždā ) : همدردی، دلسوزی، ترحم، بخشش، مهرورزی . اوستا: بخشی از بند 34 آبان یشت: gaēthāvyō drvantem yam ashaojastemam drujem fraca kerentat angrō mainyush aoi yam astvaitīm gaētham "mahrkāī" ashahe gaēthanam معنی: قوی ترین دیوی ( شیطانی ) که ویرانگری ( انگره مینو ) در برابر جهان استومند ( مادی ) آفرید تا جهانِ آباد ( اشه ) را "از بین ببرد" . پهلوی: زند بهمن یَسن، فَرگَرد ( فصل ) 9، بند12: ud andar ān hazārag ī ōšīdar - māhān mardōm pad biziškīh ēdōn kirrōg bawēnd dārūg ud darmān ēdōn pad kār āwarēnd ud barēnd ka bē ō "margīhī" dādestānīh enyā nē mīrēnd, ka pad šamšēr ud kārd zanēnd ōzanēnd معنی: و در آن هزاره[ویچَرِشن: گزینش] یا هزاره هوشیدرماه! مردم در پزشکی چنان ماهر باشند و دارو و درمان چنان به کار آورند و بَرَند که بجز "مرگ" دادِستانی ( مرگ مقدر یا سرنوشت ) نَمیرَند، اگر چه[مگر خودشان] به شمشیر و کارد بزنند و کشند . پهلوی: زند بهمن یَسن، فَرگَرد ( فصل ) 6، بند12: pas zarduxšt guft kū: dādār! man �"ōš" �dah, āwādagān ī man� "ōš" �dah, kū ma zīwēnd andar ān ī škeft āwām معنی: پس زردشت گفت که: ای دادار مرا "مرگ" ده، بازماندگان ( آیندگان ) مرا "مرگ" ده که در آن زمانه سخت نَزیَند ( ( زرتشت برای آیندگان، زندگی آسوده و خوشی آرزومند است! ) )
مار به زبان سنگسری مِورMEOR
مار در سنسکریت ماره māra و مونث آن مارا به معنی میراننده، کشنده است؛ که از فعل سببی مَر mar به معنی مردن ساخته شده است؛ و فعل سببی آن این گونه صرف می شود؛ مارَیامی mārayāmi می میرانم، مارَیسی mārayasi ... [مشاهده متن کامل]
می میرانی، مارَیتی mārayati می میراند؛ و پسوند فاعل ساز a به فعل مار افزوده شده و ماره شده و در پارسی مار خوانده شده است؛ در اوستایی مَئیریه mairya بوده است.
🧸 کلماتی کاربردی برای توصیف صدای حیوانات مختلف: 📢 ❗️نکته: بعضی صداها در حیوانات مختلف مشترک است. . . ✅ سگ: bark / woof 🐶 ✅ سگ ( در حین عصبانیت ) : growl 🐶 ✅ توله سگ: yap 🐶 ... [مشاهده متن کامل]
واژه مار کاملا پارسی است چون درترکی استانبولی می شود Yılan در زبان ترکی آذربایجانی پس از زبان ازبکی دومین زبان از زبان های ترکی است که از فارسی بیشترین تأثیر را گرفته است. این تأثیر بیشتر در واج شناسی، مجموعه لغات و ساختار بوده است و به صورت کمتر در صرف این زبان بوده است. تأثیر عناصر زبان های ایرانی بر آغوزی از آسیای میانه آغاز شده است نبع. https://fa. m. wikipedia. org/wiki/زبان_ترکی_آذربایجانی ... [مشاهده متن کامل]
در ادبیات اقوام ترک زبان آسیای مرکزی هزاران واژهٔ فارسی می یابید. یک شعر قرون وسطایی در زبان ترکی به ویژه زبان ازبکی ده ها ترکیب فارسی دارد برای نمونه بیت �لیلی سر زلف شانه می کرد/ مجنون دُر اشک دانه می کرد� به صورت �لَیلی سر زلف شانه ای دور/ مجنون در اشک دانه ای دور� در زبان ازبکی ترجمه شده است. در کتابخانهٔ ابوریحان بیرونی در ازبکستان ۴۳ هزار نسخهٔ خطی نگهداری می شود که ۳۹ هزار تای آن ها به زبان فارسی است. [۵] بسیاری از واژگان زبان عربی از طریق زبان فارسی وارد زبان ازبکی شده اند. واژگان زبان ازبکی به شدت از زبان پارسی و لهجه های آن یعنی تاجیکی و دری اثر پذیرفته است منبع. https://fa. m. wikipedia. org/wiki/زبان_ازبکی سه نمونه نشان ترکی استانبولی و زبان آذری ترکی و زبان ازبکی از دادم این در زبان ارمنی هست از پارسی وارد چوم قبلا این کشور جز ایران مناطق دیگر ترک نشن همین آقای علی باقری بیشتر برو تحقیق کنم این واژه یعنی مار صد درصد پارسی است.
دُه دُموش: ( هر دو دال با ضمه تلفظ می شود ) ظاهرا در گویش کرمانی نام خزنده ای است که دور نور چراغ راه می رود و اگر با ضربه او را تکه تکه کنند باز هم تکه های او زنده می ماند مانند کرم خاکی.
دوستان بگوش باشن واژه بیمار = بی مار نیست بلکه بیم ار می باشد = ترسهایی که به کسی می افتد = ترس ناشی از مریضی بیمه = بیم ه = ترسیده شده = نگر کارییست که جلوی زیان را میگیرید = تا انسان نترسد و به عقل نرسد کاری نمیکند در زمان ترس کاری را که انجام دهد تا جلوگیری شود بیمه گویند
واژه ( مار ) یک واژه اوستایی است که در این زبان به دیسه یِ ( مَئیریَ ) واگویی می شده است؛چنانکه در رویه یِ 1072 از نبیگِ ( فرهنگ واژه های اوستا ) آمده است:
حیوانی زیبا که پلک ندارد و سمی است
سلامت
گذرنده
مار به معنای سلامتی هم هست و بیمار به معنای کسی که سلامتی ندارد، مار در نماد داروخانه و پزشکی هم استفاده شده است
مار اسل این واژه " مَر" است که خود کوتاه شده ی " مَرگ" می باشد. چون اگر کسی را نیش بزند او یا وی را میکُشد. از آن جایی که " مار " در واژه های : شماره ، شماردن ، آمار به مینه ی رقم و حساب است این دو واژه همانند به نگر می آیند. ... [مشاهده متن کامل]
شاید هم نخستین رقم که " یک " بوده چون خط راستی است و مثل این جانور آن را به این چِرایی " مار" نام نهادند.
مار : تحریف ماز به معنای حیوان پیچ خورنده است.
مار در سله دیدن : کنایه است از فریب خوردن و مغبون شدن ، در خطر افتادن . بس مبصر که مار مهره خرید مهره پنداشت مار در سله دید ( هفت پیکر نظامی، تصحیح دکتر ثروتیان، ۱۳۸۷ ، ص 562 )
مار: جانوری خزنده بیابان پر از مار دیدم بخواب جهان پر ز گرد؛ آسمان پر عقاب دکتر کزازی در مورد واژه ی مار می نویسد: ( ( در نماد شناسی ایرانی، مار نشانه ی رازآلود اهریمن و نماد تباهی و مرگ. از همین روی است که مار، در واژه نیز، از ریشه ای برآمده است که مرگ و مردن از آن بر آمده اند. در نگاره ی پر آوازه از مهر ( میترا ) که نمونه هایی بسیار از آن در باختر زمین یافت شده است، مهر، آنگاه که دشنه ای آخته در دست، بر پشت نر گاوی نشسته است و می خواهد او را پی کند، ماری از زیر تنه ی گاو سر بدر آورده است. گاو نماد گیتی و آفرینش پست خاکی و آبی است. مهر، چونان رهاننده، می خواهد آفرینش را از بند خاک و آب برهاند و گیتی را به مینو برساند؛ اما مار نماد نیروهای اهریمنی و گیتیگ است سر بر می آورد که در کار وی درنگ و دشواری در افکند. ) ) ... [مشاهده متن کامل]
( نامه ی باستان ، ج ۳ ، داستان سیاوش ، دکتر کزازی ۱۳۸۴، ص ۳٠۷. )
مار زنگی؛ sidewinder
در زبان مازندرانی: مادر
در زبان گیلکی : مادر
مار ( Snake ) از فرمانرو ’جانوران‘ شاخه ’طنابداران‘، رده ’سوسماریان‘، راسته ’پولک داران‘، می باشد. 2، 900 گونه از آنها شناخته شده است. جانوری است بدون دست و پا، گوشت خوار، بدون پلک، فاقد سوراخ گوش، دارای ... [مشاهده متن کامل]
اندامی کشیده، بدون دم، خونسرد، دارای حس بویایی و چشایی جهت دار به واسطه زبان خود، اغلب تخم گذار بوده ولی برخی گونه ها بچه زا هستند.
هاب
مار • «ازدواج یعنی با چشمان بسته، به امید گرفتن یک مارماهی، دست فروبردن در جوالی پر از مار. » o آرتور شوپنهاور • «به مارماهی مانی، نه این تمام و نه آن// منافقی چه کنی؟ مار باش یا ماهی» ... [مشاهده متن کامل]
o کلیله و دمنه • «پرهیزم از آن عسل که با زهر آمیخت// بگریزم از آن مگس که بر مار نشست» o تاریخ گیلان • «کشنده تر از نیش مار، بچه حق ناشناس است. » o ویلیام شکسپیر • «نزدیکی به آدمهای بی خردی که همیشه در زندگیشان اشتباه می کنند تاوانی دهشتناک دارد و اگر این رویداد رخ داد سرد و سخت باشید همچون کوه ، که مار به دور گردنتان چنبره زده است . » o ارد بزرگ • «و طفل شیرخواره بر سوراخ مار بازی خواهد کرد و طفل از شیر بازداشته شده دست خود را بر خانه افعی خواهد گذاشت. » o انجیل عهد عتیق، کتاب اشعیاء نبی - ۱۱، ۸ • «از بیم مار در دهن اژدها رفتن. » • «از ترس جهنم به مار غاشیه پناه بردن. » • «از ترس عقرب جراره به مار غاشیه پناه بردن. » • «از مار نزاید جز ماربچه. » • «چشم مور و پای مار و نان ملا کس ندید. » • «خدا مار را شناخت ، براش پا نگذاشت. » • «زبان خوش، مار را از سوراخ بیرون می آورد. » • «زن بد بدتر بود از مار بد. » • «زنبور به مار گفت: تو بزن من خود را می نمایم، من میزنم تو خود را نشان بده. » • «مار از پونه بدش می آید، دم سوراخش سبز می شود. » • «مار پوست بگذارد خوی نمی گذارد. » • «مار تا راست نشود به سوراخ نمی رود. » • «مار در آستین پروراندن. » • «مار را به دست دشمن باید گرفت. » • «مارگزیده از ریسمان سیاه و سفید می ترسد. » • «مار که پیر شد قورباغه سوارش می شود. » • «مار ِ مرده نگزد. » • «مثل مار، خوش خط و خال. » • «همه را مار می زند، ما را خرچُسونه!» • «آن که عیب تو گفت، یار تو است// وان که پوشیده داشت، مار تو است» o اوحدی مراغه ای • «از درشتی ناید این جا هیچ کار// هم به نرمی سرکند از غار مار» o مولوی • «از شه، زی فقیه چنان بود رفتنم// کز بیم مار در دهن اژدها شدم» o ناصرخسرو • «اگر دل خوش بود می خوشگواراست// شراب تلخ در غم زهر مار است» o وحشی بافقی • «اگر مار زاید زن باردار// به از آدمی زاده دیوسار» o سعدی • «با چنین کم دشمنان کی خواجه آغازد به جنگ// اژدها را جنگ ننگ آید که با حربا کند» o منوچهری دامغانی • «بشنو این نکته را که سخت نکوست// مار به دشمنت که نادان دوست» o سنایی • «به نرمی برآید ز سوراخ مار// که تیزی و تندی نیاید بکار» o فردوسی • «پسندیدست بخشایش و لیکن// منه بر ریش خلق آزار، مرهم// ندانست آن که رحمت کرد بر مار// که آن ظلم است بر فرزند آدم» o سعدی • «تا تریاق از عراق آورند، مارگزیده مرده باشد» o سعدی • «جور دشمن چه کند گر نکشد طالب دوست// گنج و مار و گل و خار و غم و شادی به همند» o سعدی • «چنان ز مرگ بترس از سیه سفیدی موی// که مرد مارگزیده ز شکل پیسه رسن» o جمال الدین عبدالرزاق • «چرا عمر طاووس و درآج کوته// چرا مار و کرکس زید در درازی» o مصیبی • «زنان ِ باردار ای مرد هشیار// اگر وقت ولادت مار زایند// ازآن بهتر به نزدیک خردمند// که فرزندان ناهنجار زایند» o سعدی • «سر مار به دست دشمن بکوب!» o سعدی • «ظلم ماریست هرکه پروردش// اژدهایی شَد و فرو بردش» o مکتبی شیرازی • «عبث نبسته ام از روی و موی راه نظر// گزیده مارم و می ترسم از سیاه و سفید» o وحید قزوینی • «گفتی که خاک می خورد آن راست هم چو مار// گفتی ز باد می زید این هم چو سوسمار» o جمال الدین عبدالرزاق • «گنج بی مار و گل بی خار نیست// شادی بی غم در این بازار نیست» o مولوی • «مار همانست به سیرت که هست// ورچه به صورت بدر آید ز پوست» o سعدی • «مخالفان را یک روز روزگار مده// که اژدها شود، ار روزگار یابد مار» o فرخی سیستانی • «من آزموده ام این رنج و دیده این سختی// ز ریسمان متنفر بود گزیدهٔ مار» o سعدی • «نرمی ز حد مبر که چو دندان مار ریخت// هرطفل نی سوار کند تازیانه اش» o صائب تبریزی • «هرکه او مار پرورد به کنار// بگزد پرورنده را ناچار» o مکتبی شیرازی • «هرگز ایمن ز مار ننشستم// تا بدانستم آنچه خصلت اوست» o سعدی • «هست چون مار گـَرزه سیرت دهر// از برون نرم و از درون پر زهر» o سنایی
به معنی اعتدال و میزان متعارف بوده است . . . برای مثال به بهترین و متعادل ترین وضعیت جسمی گفته می شده. . . یعنی کسی را که از هر نظر سالم و متعادل بوده "مار" می خواندند و هنگامی که ناخوش بوده "بیمار" می خواندند. لفظ تیمار کردن به معنی نگهداری و غمخواری یا نگهداری از حالت مار یا تعادل بوده است.
تالاب - دریاچه - استخر - هر حجمی از آب که بر روی زمین باشد . ریشه از زبان نیاکان آریائی ( ز. ن. آ. به انگلیسی: PIE ) ( PIE = Portal Indo European ) ماراسپند: فرشته آب. مار: رونده – گذرنده – درگذرنده مانند رود - رود و روان و ریدن و River در انگلیسی هم ریشه ... [مشاهده متن کامل]
با رفتن می باشند. ماربین – مارنان – ماروانان – ماربانان – ماریانان – مارچین: دهاتی که در نزدیکی زاینده رود در اصفهان واقع شده اند. مارچوبه - مار: دهاتی که در نزدیکی اردستان واقع شده اند. مارچوییه: دهی که در نزدیکی نائین واقع شده است. ماران:دهی که در نزدیکی شهرضا واقع شده است. مارش: بتکده ای نزدیک اصفهان - مارفانان: قلعه ای نزدیک اصفهان. مارکیوا – مارچوبه – مارگیاه - مارثون - مارنه