مادی

/mAddi/

    secular
    corporeal
    phenomenal
    physical
    substantial
    tangible
    material
    materialist
    median
    mede
    [adj.] material
    [n.] materialist
    [adj.] median
    rivulet
    brook
    creek
    materials

فارسی به انگلیسی

مادی شدن
materialize

مادی کردن
materialize

مترادف ها

worldling (اسم)
مادی، ادم دنیا پرست

material (صفت)
مقتضی، اساسی، جسمانی، جسمی، مادی، اصولی، کلی

physical (صفت)
بدنی، جسمانی، طبیعی، مادی، فیزیکی

somatic (صفت)
بدنی، طبیعی، جسمی، مادی، تنی

corporeal (صفت)
بدنی، جسمانی، جسمی، مادی، دارای ماده

earthen (صفت)
جسمانی، گلی، مادی، خاکی، سفالی

materialist (صفت)
مادی

worldly (صفت)
جسمانی، مادی، خاکی، دنیوی، این جهانی

idiographic (صفت)
مادی، اندیشه نگار، وابسته به مجاز

پیشنهاد کاربران

مادی. ( ص نسبی ) منسوب به ماد. مربوط به قوم ماد: هنرهای مادی. || از اهل ماد. از مردم ماد. ( فرهنگ فارسی معین ) . و رجوع به ماد ( اِخ ) شود.
مادی. ( اِ ) در تداول اصفهانیان ، جوی بزرگ. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) . مجرای آب که از نهری برای زراعت عمومی قری و قصبات جدا کنند. کانال اصلی. || شکاف گونه ای که میانه بعضی میوه هاست چون زردآلو و هلو و شلیر و مانند آن. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) . || بن خربزه و هندوانه که به بته متصل است. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) .
...
[مشاهده متن کامل]

مادی. [ مادْ دی ] ( ع ص نسبی ) منسوب به ماده. چیزی که مربوط به ماده است. امور مادی : نفس. . . گوهری است چون گوهر مادی که او را صورتی نباشد. . . ( مصنفات بابا افضل ، از فرهنگ فارسی معین ) . || ( اصطلاح فلسفی ) کسی که ماده را اصل و اساس جهان آفرینش داند. ج ، مادیون و مادیین. و رجوع به ماده و مادیون و مادیین شود. || آنچه که مربوط به پول و اقتصاد است. || پول پرست. مقتصد. ( فرهنگ فارسی معین ) .
مادی. ( اِخ ) دهی از دهستان دربقاضی است که در بخش حومه شهرستان نیشابور، و 12 هزارگزی جنوب خاوری نیشابور واقع است و 262 تن سکنه دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9 ) .
منبع. لغت نامه دهخدا

سلیم
مادی: اگه همراه با جهان یا بدن بیاد معنی خاکی می دهد مانند جهان مادی یعنی جهان خاکی.
سلیم
مادی: هنگامی که با بدن همرا باشد خاکی معنی می دهد مانند: بدن مادی یعنی بدن خاکی
خاکی
این سری. [ س َ ] ( ص نسبی ) این جهانی. دنیوی. مقابل آن سری :
هر ذلیلی که حق عزیز کند
آن عزیزیش این سری منگر.
خاقانی.
|| ظاهری. عرضی. ( فرهنگ فارسی معین ) .
Mater
واژه های مادی و معنوی از پارسی گرفته شده اند
مادی از گیتیک و گیتا و گیتایی
معنوی از مئینوک و مینو و مینویی
برای همین معنا به پارسی میشود مینو
مادی : نهر ، در گویش مردم اصفهان به نهرهای منشعب از زاینده رود ، مادی گفته می شود .
روستای مادی در دهستان جهانگیری *زیلایی *مسجدسلیمان محل سکونت طایفه خلیلی بیگیوند پلنگ ایل منجزی بهداروند *بختیاروند *
دنیوی