ماخذ

/ma~Axez/

    basis
    origin
    source

مترادف ها

alloy (اسم)
بار، عیار، درجه، ماخذ، الیاژ فلز مرکب، ترکیب فلز با فلز گرانبها، الودگی، شایبه

basis (اسم)
ماخذ، زمینه، پایه، اساس، بنیاد، مبنا، بنیان، مستمسک

source (اسم)
ماخذ، مایه، خاستگاه، منشاء، مبدا، منبع، سر چشمه، عین، چشمه، مصدر، مایه مبداء

datum (اسم)
اطلاع، ماخذ، داده

origin (اسم)
سر، ماخذ، سنخیت، اصل، عنصر، خاستگاه، منشاء، مبدا، سرمایه، سر چشمه، نسب، مصدر، اصل بنیاد

پیشنهاد کاربران

( مآخذ ) مآخذ. [ م َ خ ِ ] ( ع اِ ) ج ِ مَأخَذ. ( ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد ) . و رجوع به مأخذ شود. || دامها. ( از اقرب الموارد ) .
- مآخذالطیر ؛ دامها و جز آن که بدان مرغان را صید کنند. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) . جاهایی که مرغان را گیرند. ( از اقرب الموارد ) .
...
[مشاهده متن کامل]

مأخذ. [ م َءْ خ َ ] ( ع اِ ) مکان اخذ. ( ناظم الاطباء ) . جایی که چیزی را از آن گیرند. ( غیاث ) . جای گرفت. ج ، مآخذ. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) . || محل صدور چیزی و مصدر و اصل و بنیاد و سرچشمه. ( ناظم الاطباء ) . منبع. مدرک. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) . در اصطلاح نگارش اصل و منبعی که از آن برای موضوعی استفاده کنند. ج ، مآخذ. || منهج. ( اقرب الموارد ) . روش. || مکان گردش. ( ناظم الاطباء ) .
منبع. لغت نامه دهخدا

نگره های فارسی🇮🇷 نوین و گیرای برابر واژه 🇸🇦 :
∆ بنه: بنیان گاه. “این نسک بدون بنه ارج نداره. ”
∆ نهاد: “نهادهای یک مقاله نشون دهنده پشتوانه پژوهشه. ”
∆ بن: بنیان گاه. “این نسک، بی بن، ارزش نداره. ”
...
[مشاهده متن کامل]

∆ سرچم: سرچشمه. “سرچم های مقاله ات قدیمی هستن. ”
∆ بنگاه: بنیان گاه. “این متن بدون بنگاه اعتبار نداره. ”
∆ وانما: واژه نشانه مآخذ. “وانمای این پاراگراف رو فراموش کردی. ”
∆ راجا: راهنما جایگاه. “چند تا راجا برای این بخش پیدا کردی؟”

به طور کلی همان منبع مورد استفاده می باشد.
منابع
تلفظ این واژه بر من دشوار است : )
مَء خَذ
منبع یا منشأی که چیزی از آن گرفته شده باشد.
منابع

مبدا