ماب


    like
    in the manner of
    it denotes affectation
    style
    etc
    place to which one returns or resorts

پیشنهاد کاربران

گرایی، گرایش؛مآبی، مآب.
دانش مآبانه:دانشگرایانه.
دانش مآب:دانشگرا.
دانش مآبی:دانشگرایی.
مآب: پیواژه، ظاهر و رفتار شبیه چیزی داشتن
منبع: فرهنگ معاصر فارسی تالیف استاد غلامحسین صدری افشار و خانم ها نسترن و نسرین حکمی
برگشت ، بازگشت ، رجوع
برای مثال وقتی گفته میشه رفتارش کاسب مآبانه است یعنی هدفش کسب درآمده و دلیل رفتارش بر میگرده به کسب درآمد
رفتار اشرافی مآب: رفتاری که از اصالت اشرافی، نشئت میگیره
واژه "مآب" واژه ای تازی ست که در ادبیات کنونیِ پارسی در جایگاه پسوند و برای نشان دادن گرایش به کار رفته است.
به جای آن می توان از پسوند "گِرا" یا " زده" بهره برد:
عرب مآب = عربگرا، عربزده -
فرنگی مآب = فرنگ گرا، فرنگزده، غربزده، غربگرا -
اشرافی مآب = شکوه گرا
ماآب عربی هست گل شباهت نداره
معاد
ایا مآب به معنی شباهت می باشد؟ یا فقط به عنوان پسوند شباهت می توان آن را معنی کرد؟
ماب پسوند شباهت و گونه نیز می باشد
پسوند : مانند، گونه ، طور و. . .
مثلا :
اشرافی مآب= اشرافی گونه ، اشرافی طور ، اشرافی مانند .
مرجع ، فرنگی مآب =متجدد

بپرس