لیز

/liz/

    slippery
    slimy
    fatty
    greasy
    lubricious
    oily
    slick
    slider
    slithery
    unctuous

فارسی به انگلیسی

لیز خوردن
coast, glide, skid, to slide, to slip

لیز خوردن و افتادن
slip

لیز خوری
coast, glide, slip, skid

لیز نخور
nonskid

لیز و سرد
slimy

لیز کردن
slick

مترادف ها

slab (اسم)
چسبناک، باریکه، تکه، قطعه، تخته سنگ، لوحه، ورقه، لیز

slipping (اسم)
لیز

slimy (صفت)
لیز، لزج، لجن مال، لجن الوده

slick (صفت)
مطلق، جذاب، ماهر، صاف، نرم، یک دست، لیز

glib (صفت)
لا قید، سلیس، روان، لیز، چرب زبان، زبان دار

lubricious (صفت)
بی قرار، هرزه، پر شهوت، نرم، لیز، گریز پا

slippery (صفت)
دشوار، بی ثبات، لیز، لغزنده، لغزان

slippy (صفت)
دشوار، بی ثبات، لیز، لغزنده، لغزان

slithery (صفت)
لیز، لغزنده

saponaceous (صفت)
لیز، صابونی، صابون دار

پیشنهاد کاربران

در لری بروجردی �لیج� است.
دَسِم لیجهَ برابرِ دستم لیزه است.
در لری به معنی پناه گرفتن و سرپناه. مانند "شولیز" که به معنی آرامش و پناه شبانه است.
زبان لری زبانیست که کمترین دگرگونی را در گذشته تا اکنون داشته
به لری میگویم لیزم ره ( رفت )
یعنی سر خوردم. . . یا شِولیز . یعنی اسکان امن شبانه. محل اتراق
لیز یعنی محل امن و ارامش
در زبان لری بختیاری به معنی
آرامش. تسکین
Lez

بپرس