لگدکوب

/lagadkub/

    trampled
    crushed under the feet
    crushed

فارسی به انگلیسی

لگدکوب کردن
tread
trample

مترادف ها

stampede (اسم)
رم، لگد کوب، صدای کوبیدن پا، ترس ناگهانی یک گله اسب

پیشنهاد کاربران

لگدکوب :
آقا زمان واضح اصفهانی شاعر قرن یازدهم هجری گوید:
مشق تحملم ز لگد کوب غم رسید
چون سطر جاده از قلم پاشدم تمام.
منبع : تذکره نصرآبادی ، تصحیح وحید دستگردی ص ۳۴۴.
پامال
سهروردی در "فی حقیقه العشق" می گوید:
" اکنون که ما را مهجور کردند، تدبیر آن است که هر یکی از ما روی به طرفی نهیم، به حکم ریاضت سفری برآریم. مدتی در لگدکوبِ دوران ثابت قدمی نماییم، و سر در گریبان تسلیم کشیم. "
معنی دیگر:لگد کردن، له کردن
ببخشید من نمی خواهم
با شما آشنا شوم
ناراحت نشوید
مخالف
نیرومند ضعیف
امید. ناامیدی
باختر. خاور
اسیر. آازاد
انبوه. کم
دشمن. دوست
آخرین. اولین
شجاع. ترسو
می رساند. نمی رساند
خفت عزت
جنگ صلح
دبیر. ترسو
مریم رضایی نیا
له . . زیرپامانده. . لگدمال . .
لگد مال
Angela games that cool bunny Legos name some Houston

بپرس