لوس: بی مزه، خنک، ، بچه ننه، نُنُر.
در ضمن لوث. ( لَ ) [ ع . ] ( اِسم مصدر . ) آلودگی ، پلیدی .
یعنی کسی که مانند بچه ها حرف میزنه
و مانند بچه ها رفتار میکند حتی اگر بزرگسال باشد
یعنی بالغانه رفتار نمیکند
شُل حرف میزند و خجالتی است
نمیتواند محکم حرف بزند
یعنی خود شیرینی میکند
خیلی حساس و زود رنج هستند
اینها یعنی آدم لوس
لوس= روز، روژ، دیده شدن، روچ، لوکس، لوچیانو، لوسی، لوسین، روشنایی،
Lux ( انگلیسی، آلمانی ) ، کسی که با رفتار و گفتار خود میخواهد دیده شود و ازیز باشد همانا
چالش مغزی نمایشی، ساربازی، لب، روچا ( اوستایی )
... [مشاهده متن کامل]
برگرفته از فرهنگ نامه ( ( چیلو ) ) .
اسل شناسی واژگان فارسی از ( ( زبان روزمره ) ) و ( ( زبان سازی دیرینه و نو ) ) .
نویسنده:
#مسعودلشکر نجم آبادی - امیرمسعودمسعودی
#آسانیک گری
#چیلو
#chilloo
#asaniqism
#امیرمسعودمسعودی
#asaniq
راهنمای بهره برداری و اسفایده.
ساختار نوشته شدن برابری واژه ها :
اسل= ساختگی= اسل های دیگر
عاقبت "مَحَبَّت دادن" زیاد؛ بجز لگد خوردن وزدن؛نیست!
خودت لوس نکن!
دیگران را هم لوس نکن.
آخرت لوس شدن ولوس کردن ولوس کشیدن ودادن . . . از بزرگسالان بپرس!
واژه ای هندواروپایی
اوستایی raocha
زبان ایران: روز
ایرانی کردی و تالشی و بلوچی: روژ - روچ
ژرمنی و انگلیسی lux
( ریشه این واژه معنایش روشنایی است )
لوکس = پرزرق و برق و اشرافی
در زبان ایران هم واژه ( لوکس ) و هم ( لوس ) را داریم.
... [مشاهده متن کامل]
یک واژه دیگر از این ریشه ( لوسر ) است که لوستر هم می گویند و چراغدان آویز در ساختمان هاست.
برای نمونه نام دخترانه و اروپایی ( لوسی ) و نام های پسرانه و اروپایی ( لوسین ) و ( لوچیانو ) هم از همین ریشه است به معنای روشنایی.
( لوکس ) ابزار یا شی اشرافی است
( لوس ) آدم اشرافی است و تی تیش مامانی
( ملوس ) جانور یا حیوان اشرافی است و ( ناز ) و تی تیش مامانی
از همین ریشه واژه ی لاکچری = راحت و اشرافی که از انگلیسی ( luxury ) گرفته شده.
سالوس هم از لوس می آید
دهخدا پیوسته نخست واژه ها را عربی میبیند و واژه عربی را ترجمه میکند و اگر واژه به هیچ روی به عربی نمینمود انگاه ان واژه پارسی را به عربی ترجمه میکند و سپس ان واژه عربی را باز به یک عربی دگر ترجمه میکند دگر داو واژگان پارسی نمیرسد
... [مشاهده متن کامل]
جای داشت ای دهخدا نخست از هرچیز مینوشتی لوس لُس رُس به هر سه گونه امده است و لیس را هم به گونه لیس گفته اند ان گاه میپرداختی به نمونه اوردن وگفتنی های کار
خواجه یکی غلامک رس دارد
کز ناگوارد خانه چو تس دارد.
منجیک.
رادمردان همه با درگهش آموخته اند
چون بز رس که بیاموزد با سبز گیاه.
فرخی.
وآنکه بر کس به خیره گردد رس
عیش او گنده دان چو درگه کس.
سنایی.
هردری نیستم چو گربه رس
شاید ار نیستم چو سگ ساجور.
انوری.
|| به معنی حریص نیز آمده. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ) ( فرهنگ جهانگیری ) . حریص. ( فرهنگ نظام ) :
ای رس بجز از بهر تو نگردد
این خانه رنگین پررسانه.
ناصرخسرو.
در داد شاعران را لطفت ز خاص خویش
رس کرد مجرمان را لطف تو بر گناه.
سیدحسن غزنوی
لوس ، looss، شخصی که سار بازی در میاره ، و با حرف های خنک یا حرکات سبک میخواد خودش رو عزیز کنه ، در گویش شهر بابکی به حیوانی نظیر گربه که با حرکاتی میخواد خودش رو عزیز کنه گفته میشه ، گربه ی لوس
لوسیدن.
لوساندن کسی.
بی مزه - حوصله سر بر
لب در زبان مُلکی گالی ( زبان بومیان رشته کوه مکران در جنوب شرق کشور )
بی مزه، خنک، یخ، بچه ننه، ننر
نُنُر
ازخود راضی
آدم که لوس بازی میکنه ولی بازم دوست داشتنی
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٤)