لوح

/lowh/

    table or tablet
    plate
    board
    slate
    tombstone
    gravestone
    plaque
    table
    tomb-stone
    grave-stone

فارسی به انگلیسی

لوح احضار روح
ouija (boa

لوح سنگ
slate

لوح فراخوانی
ouija (boa

لوح محفوظ
(person with) divine memory

مترادف ها

plate (اسم)
روکش، لوحه، لوح، قاب، صفحه، بشقاب، نعل اسب، پلاک، صفحه فلزی، بقدر یک بشقاب، ورقه یا صفحه

tablet (اسم)
تخته، لوحه، لوح، قرص، صفحه، ورقه

bred (اسم)
لوحه، لوح

table (اسم)
لوح، فهرست، جدول، میز، سفره، کوهمیز، لیست

پیشنهاد کاربران

پلمه
جای گزین های پارسی
لوح/کتیبه اگر روی "سنگ" نوشته شده باشد:
*سنگ نوشته
لوح/کتیبه اگر روی "گِل" نوشته شده باشد:
*گِل نوشته
لوح از ماده لاح یلوح به معنی ظاهر شدن و درخشیدن گرفته شده و چون با نوشتن بر روی یک صفحه ، مطالب آشکار می گردد و می درخشد ، به صفحه ای که بر آن چیزی می نویسند ، لوح می گویند .
هو
در قلب ماست. باید اول کشفش کنیم. خاک رویش را پاک کنیم. بعد بخوانیمش. اقرا بسم کالذی خلق. لحظه مرگ باز میگردد به کتابخانه حق متعال.
سِلَم ( به معنی لوح، تخته سیاه، تخته سفید و . . . . در کل هر چیزی که بر روی آن نوشته بنویسند )
منبع: واژه نامه لغت فرس اسدی طوسی
لوح سخن:لوحی که سخن بر آن نقش بسته است، کنایه از آیات الهی و کتب دینی.
گوش پیچیدگان مکتب کن
چون در آموختند لوح سَخُن
هفت پیکر نظامی، تصحیح دکتر ثروتیان، ۱۳۸۷ ، ص۴۳۵.
کتیبه
در پهلوی " پلمه " برابر نسک فرهنگ برابرهای پارسی واژگان بیگانه از ابوالقاسم پرتو .
پهنک ( زبر " پ" و " ن" )

بپرس