لوازم

/lavAzem/

    accessory
    commodities
    materials
    supplies
    equipment
    necessaries
    effects
    fitment
    gadgetry
    layout
    thing
    outfit

فارسی به انگلیسی

لوازم ارایشی
cosmetics

لوازم التحریر
stationery

لوازم شخصی
personal effects

لوازم و اسباب شخصی
paraphernalia

مترادف ها

accessories (اسم)
لوازم، لوازم تزئینی

gear (اسم)
لوازم، اسباب، جامه، پوشش، دنده، چرخ دنده، افزار، ادوات، الات، مجموع چرخهای دندهدار، چرخ دنده دار

apparatus (اسم)
لوازم، ساز، دستگاه، ماشین، اسباب، جهاز، الت

fitment (اسم)
لوازم، وسایل نصب

service (اسم)
لوازم، کمک، کار، یاری، سابقه، وظیفه، خدمت، بنگاه، تشریفات، عبادت، استخدام، اثاثه، سرویس، نوکری، زاوری، درخت سنجد، یک دست ظروف، نظام وظیفه

fitting (اسم)
لوازم، پرو لباس، جفت سازی، سوار کنی

munition (اسم)
لوازم، قلعه، دفاع، مهمات، تدارکات

paraphernalia (اسم)
لوازم، متعلقات، اسباب، ضمائم، اموال شخصی زن، اثایالبیت، اثای

rig (اسم)
لوازم، اسباب، جامه، لباس، تجهیزات، وضع حاضر، دگل ارایی

fixing (اسم)
لوازم، حاشیه، تثبیت، ثبوت

پیشنهاد کاربران

لوازم به زبان سنگسری
لوازم آشپزخانه. . . . بِساط مطبخ beaten motbekh
قاشق. . . کِجا keja
پارچ. . . . دوشdosh
چنگال. . . چِنگال
اجاق. . . کّل kel
آب کش. . . تام برزوtam berzo
ملاقه بزرگ. . . . آب گردونab Gordon
...
[مشاهده متن کامل]

کف گیر بزرگ چوبی. . . . کِلیز Kevin
مجمع مسی. . . . لِنگری kengery
دیگ بزرگ مسی. . . لبویlivy
دیگ مسی کوچک. . . لیوک livek
تنور. . . . تندورtentor
وردنه. . . . مِرزه merze
سفره نان. . . . نون سفرهnon sofre
انبور. . . . . ماشِهmasheh
چارو. . . . سازه sazeh
بشقاب. . . . دوری dory
ظرف مسی بر آب. . . مّس باده mes badeh
استکان. . . اِستکون estekon
ز لوازم آشپزخانه ز زبان سنگسری قابل بیان
ز هر لوازم آید نغمه جانان و قصیده وداستان
ز لوازم بود همه مسی زیبا و جریان
ز دیگ و کتری ومجمع مسی اواز داشت شایان
پارسی ز جهیزیه مادران ما بود این لوازم پویان
به مس بهداشت بود در استحکام در همه دوران

ساز و برگ
سور و سات
ملحقات

بپرس