bacchanalian, frivolity, pleasure, amusements, debauchery
فارسی به انگلیسی
مترادف ها
بازی، تفریح، نمایش، ورزش، نمایشنامه، نواخت، لهو، نواختن ساز و غیره، سرگرمی مخصوص
پیشنهاد کاربران
لهو. [ ل َ ] ( هندی ، اِ ) اسم هندی خون است. ( تحفه حکیم مؤمن ) .
لهو. [ ل َ هَُ وو ] ( ع ص ) رجل ٌ لهو؛ مرد بازنده. مرد بسیار غفلت کننده و اعراض نماینده. ( منتهی الارب ) . مرد بسیار بازی و غفلت. ( مهذب الاسماء ) .
... [مشاهده متن کامل]
لهو. [ ل َهَْ وْ ] ( ع مص ) بازی کردن. ( منتهی الارب ) ( تاج المصادر ) ( زوزنی ) . || انس گرفتن زن به سخن کسی و به شگفت آمدن وی. || جماع کردن. ( منتهی الارب ) .
لهو. [ ل َهَْ وْ ] ( ع اِ ) زن که بدان بازی کنند یا فرزند. ( منتهی الارب ) . بازی. طرب. لعب. ملهی. آنچه مشغول کند مردم را. چیزی که از عمل خیر بازدارد. ( منتخب اللغات ) . آنچه مایه اشتغال باشد. اشتغال به عیش و طرب و امثال آن. آنچه انسان را محظوظ کند و مشغول دارد. زنی که مایه سرور و خوشی باشد. سرگرم کن. و در این قول خدای تعالی : �لو اءَردنا اءَن نتخذ لهواً � کنایه است از زن و فرزند. ج ، ملاهی ( بغیر قیاس ) . هو الشی الذی یتلذذ به الانسان فیلهیه ثم ینقص. ( تعریفات )
منبع. لغت نامه دهخدا
لهو. [ ل َ هَُ وو ] ( ع ص ) رجل ٌ لهو؛ مرد بازنده. مرد بسیار غفلت کننده و اعراض نماینده. ( منتهی الارب ) . مرد بسیار بازی و غفلت. ( مهذب الاسماء ) .
... [مشاهده متن کامل]
لهو. [ ل َهَْ وْ ] ( ع مص ) بازی کردن. ( منتهی الارب ) ( تاج المصادر ) ( زوزنی ) . || انس گرفتن زن به سخن کسی و به شگفت آمدن وی. || جماع کردن. ( منتهی الارب ) .
لهو. [ ل َهَْ وْ ] ( ع اِ ) زن که بدان بازی کنند یا فرزند. ( منتهی الارب ) . بازی. طرب. لعب. ملهی. آنچه مشغول کند مردم را. چیزی که از عمل خیر بازدارد. ( منتخب اللغات ) . آنچه مایه اشتغال باشد. اشتغال به عیش و طرب و امثال آن. آنچه انسان را محظوظ کند و مشغول دارد. زنی که مایه سرور و خوشی باشد. سرگرم کن. و در این قول خدای تعالی : �لو اءَردنا اءَن نتخذ لهواً � کنایه است از زن و فرزند. ج ، ملاهی ( بغیر قیاس ) . هو الشی الذی یتلذذ به الانسان فیلهیه ثم ینقص. ( تعریفات )
منبع. لغت نامه دهخدا
لهو:سرگرمی
چون پادشاهان ( باد به هوا ) وایزدها وفرشته ها ودیوها وپری ها وشاهنشاه ها و. . .
در افسانه های کهن مشغول "لهو ولعب وترف وتلف"
لذا برای اساتید تحریف کلمه اهلو ( Ahlaw ) به ( یا از ) لهو ( لاه - لِه - لهواً - لوط - لاط - لات - هوا - واه - هاو ) ریشه دادن نمی پندارند.
... [مشاهده متن کامل]
واضحه!
چون خودشان اساتید میدانند ومویدان مریدان دارند وپشت مدرک دانشگاهی قایم میشن . . .
ولذا دیگران را سبک مغز می شمارند وراحت فریب می دهند!
. . .
فَاصْبِرْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَ لا یَسْتَخِفَّنَّکَ الَّذینَ لا یُوقِنُونَ60
در افسانه های کهن مشغول "لهو ولعب وترف وتلف"
لذا برای اساتید تحریف کلمه اهلو ( Ahlaw ) به ( یا از ) لهو ( لاه - لِه - لهواً - لوط - لاط - لات - هوا - واه - هاو ) ریشه دادن نمی پندارند.
... [مشاهده متن کامل]
واضحه!
چون خودشان اساتید میدانند ومویدان مریدان دارند وپشت مدرک دانشگاهی قایم میشن . . .
ولذا دیگران را سبک مغز می شمارند وراحت فریب می دهند!
. . .
فَاصْبِرْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَ لا یَسْتَخِفَّنَّکَ الَّذینَ لا یُوقِنُونَ60
( لَ ) در عربی به معنای ( برای ) است و ( هوَ ) به معنای او ، پس ( لَهُوَ ) به معنای برای او است .
غفلت ( از بیانات مقام معظم رهبری )
لهو به معنی سرگرم شدن به کارهای کوچک و غافل ماندن از اهداف و کارهای مهم است ، راغب در مفردات می گوید : لهو چیزی است که انسان را به خود مشغول داشته ، و از مقاصد و اهدافش بازمی دارد .
لطفا طرز نوشتن عربی رو تو کیس بگزارید تا ما بتوانیم منظور رو برسانیم
هوالعلیم
لَهو : سرگرمی. . .
لَهو و لَعب : سرگرمی وبازی. . .
لَهُوَ : ( لَ هُو ) : البته او ؛ همان
لَهو : سرگرمی. . .
لَهو و لَعب : سرگرمی وبازی. . .
لَهُوَ : ( لَ هُو ) : البته او ؛ همان
در پارسی " ماژ " در نسک : فرهنگ برابرهای پارسی واژگان بیگانه از ابوالقاسم پرتو .