له کردن با جاده صاف کنsteamrollerله کردن با خیساندنmacerateله کردن با سر و صدای زیادsmashله کردن با شدت زیادsmashله کردن با ضربه های پیاپیbatterله کردن در زیر پاtrample
squelch (فعل)خرد کردن، له کردنweigh (فعل)سنجیدن، کشیدن، خواندن، له کردن، وزن کردن، توزین کردن، وزن داشتنsquash (فعل)خفه کردن، خمیر شدن، له کردن، کوبیدن و نرم کردنpummel (فعل)زدن، کوبیدن، له کردنcontuse (فعل)ضربت زدن، کوفتن، کوفته کردن، له کردنquash (فعل)باطل کردن، نقض کردن، له کردن، با ضربه زدن، الغا کردنmaul (فعل)له کردن، صدمه زدن، با چکش زدن یا کوبیدنsquish (فعل)له کردنmangle (فعل)خرد کردن، بریدن، له کردن، پاره کردنsqueeze (فعل)له کردن، چپاندن، فشردن، چلاندن، فشار دادن، دوشیدن، اب میوه گرفتن، بزور جا دادن، زور اوردنrase (فعل)محو کردن، تراشیدن، خراشیدن، له کردن، ستردن، با خاک یکسان کردن، خراش دادنscotch (فعل)مسدود کردن، له کردن، چاک دادن، زخمی کردن، مانع غلتیدن شدن