له

/lah/

    to him
    for him
    pro
    pole
    polander
    crushed
    trod
    squashy
    trod upon

فارسی به انگلیسی

له سازی
smash, battery, pulverization

له شدگی
squash

له شدن
crush, smash, squash, to be crushed or trod

له گر
masher

له له
pant

له له زدن
pant, to pant, to yearn

له له زنان
starveling

له و په کردن
clobber

له و په کردن با ضربه های پیاپی
batter

له و لورده
sky-high

له و لورده شدن
crash, wreck

له و لورده کردن
crash, squash, wreck, clobber, cream, shellac, lambaste

له و لورده کردن با سرعت و زور
zap

له کردن
crush, mash, pound, pulverize, squash, to squash, to crush, to squeeze, to mash, to slur or elide, to tread

له کردن با جاده صاف کن
steamroller

له کردن با خیساندن
macerate

له کردن با سر و صدای زیاد
smash

له کردن با شدت زیاد
smash

له کردن با ضربه های پیاپی
batter

له کردن در زیر پا
trample

مترادف ها

pro (حرف اضافه)
بخاطر، له

پیشنهاد کاربران

سلیم
له: نرم
منبع. عکس فرهنگ ریشه واژگان فارسی دکتر علی نورایی
زبان های ترکی�در چند مرحله بر�زبان فارسی�تأثیر گذاشته است. نخستین تأثیر زبان ترکی بر پارسی، در زمان حضور سربازان تُرک در ارتش�سامانیان�روی داد. پس از آن، در زمان فرمان روایی�غزنویان، �سلجوقیان�و پس از�حملهٔ مغول، تعداد بیشتری�وام واژهٔ�ترکی به زبان فارسی راه یافت؛ اما بیشترین راه یابی واژه های ترکی به زبان فارسی در زمان فرمانروایی�صفویان، که ترکمانان�قزلباش�در تأسیس آن نقش اساسی داشتند، و�قاجاریان�بر ایران بود.
...
[مشاهده متن کامل]

• منابع ها. تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. اول و دوم، انتشارات ققنوس، ۱۳۷۴
• تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. سوم، انتشارات بدیهه، ۱۳۷۴
• حسن بیگ روملو، �احسن التواریخ� ( ۲ جلد ) ، به تصحیح�عبدالحسین نوایی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۹. ( مصحح در پایان جلد اول شرح مفصل و سودمندی از فهرست لغات�ترکی�و�مغولی�رایج در متون فارسی از سده هفتم به بعد را نوشته است )
• فرهنگ فارسی، محمد معین، انتشارات امیر کبیر، تهران، ۱۳۷۵
• غلط ننویسیم، ابوالحسن نجفی، مرکز نشر دانشگاهی، تهران، ۱۳۸۶
• فرهنگ کوچک زبان پهلوی، دیوید نیل مکنزی، ترجمه مهشید فخرایی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران، ۱۳۷۹

لهلهلهله
دادگاه لَهَ أو حُکم صادر کرد . . .
این جمله نه عربی نه فارسی!!!
بدترکیب هست.
به
از ان
علیه
مشتکی عنه
مشتکی علیه
. . .
رجوع کنید.
لَوَرد = لِه وَرد = از امیخت این دو واژه لورد ساخته شده و به چمار کاملا صاف و له شده می باشد و در زبان مازندرانی نیز به چم ته نشین شدن است و گاها برای اشاره به خوابیدن و دراز کشیدن / تفاله های هر چیزی همچون چای و رسوبات بکار میرود
...
[مشاهده متن کامل]

وَرد را در وردنه میبینیم که یک لاب ( وسیله ) غلطکوار برای لت و پهن کردن است.

leh//ل= به گویش مازنی یعنی خوابیده - دراز کشیده - افتاده - له بور = یعنی بخواب =دراز کشیدن - مثال ( اون تا مردی له بورده= یعنی اون مرد خوابیده یا دراز کشیده یا لم داده ) یا ( اون دار له بورده= یعنی اون درخت افتاد ) -
واژه له
معادل ابجد 35
تعداد حروف 2
تلفظ lah
نقش دستوری اسم
ترکیب ( قید ) [عربی، مقابلِ علیه]
مختصات ( لُ ) ( اِ. )
آواشناسی lah
الگوی تکیه S
شمارگان هجا 1
منبع لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ فارسی معین
فرهنگ واژه های سره
یک معنی دیکر هم دارد یعنی له شده و فروپاشیده
بر له یعنی بر نفع
بر علیه یعنی بر ضرر
لهِ بر نفع او
علیه بر ضرر او
برای او ، به نفع
برای اوست
لَه: درگویش بختیاری ب معنی جای سرسبز مرغزار وجایی که همیشه نمناک حالت مرداب داشته باشد نیز میگویند
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٢)