غرغر
غرولند
واگویه
زمزمه های گلایه آمیز
. . . جواب نشنیدم بجز لندلند تیز و تند که هر آینه از آن زن حکیم بود.
سرگذشت حاجی بابای اصفهانی
جیمیز موریه
لندلند: [ عامیانه ] ، غُرغر، غُر غر کردن
( ( باران مانند تسمه تو گرده اش پایین می آمد . لندلند کش دار و دندان غرچه های رعد از تو هوا بیرون نمی رفت. ) )
( صادق چوبک ، چرا دریا طوفانی شده بود )