لَمتُر - واژه پهلوی ( فارسی میانه، پارسیک ) -
در گویش بازاری و تهرانی و اصفهانی ( کوچه بازاری )
گونه ای نفرین یا ناسزا است!
.
لَم: شُل و وِل، سست، لنگ زدن ( limp! )
.
تُر: چرخیدن، قِل خوردن، غلتیدن
... [مشاهده متن کامل]
در لهجه اصفهانی: بازی تُرتُری >>> بازی که چرخ ( لاستیک ) دوچرخه را با چوب قِل می دادند!
.
معنی: چاق ( chubby! ) ، خِپِل، کُپُل ( تُپُل ) ، گامبو، تنبل، تن پرور، کاهِل ( عربی: کِسِل ) ، گُشاد! -
فَربه، بشکه ، خیکی، گُنده بَک، گردن کلفت، هیکل درشت، درشت اندام، پیلسان، غول پیکر ( مازندر! ) -
دل مُرده، دلگیر، افسرده، پژمرده، اندوهگین، گرفته، پَکَر، دَمَغ، بی حوصله، کُمس، نَژَند، دُژَم!
در گویش بازاری و تهرانی و اصفهانی ( کوچه بازاری )
گونه ای نفرین یا ناسزا است!
.
لَم: شُل و وِل، سست، لنگ زدن ( limp! )
.
تُر: چرخیدن، قِل خوردن، غلتیدن
... [مشاهده متن کامل]
در لهجه اصفهانی: بازی تُرتُری >>> بازی که چرخ ( لاستیک ) دوچرخه را با چوب قِل می دادند!
.
معنی: چاق ( chubby! ) ، خِپِل، کُپُل ( تُپُل ) ، گامبو، تنبل، تن پرور، کاهِل ( عربی: کِسِل ) ، گُشاد! -
فَربه، بشکه ، خیکی، گُنده بَک، گردن کلفت، هیکل درشت، درشت اندام، پیلسان، غول پیکر ( مازندر! ) -
دل مُرده، دلگیر، افسرده، پژمرده، اندوهگین، گرفته، پَکَر، دَمَغ، بی حوصله، کُمس، نَژَند، دُژَم!
تنبل
بیعار
چاق و فربه
بی تحرک
هست حیوانی که نامش اشغرست
او به زخم چوب زفت و لمترست
✏ �مولانا�
بیعار
چاق و فربه
بی تحرک
هست حیوانی که نامش اشغرست
او به زخم چوب زفت و لمترست
✏ �مولانا�
چاق
بدقواره. . . . خپل. . . . بشگه. . . . گامبو. . .