لقاح

/leqAh/

    conception
    fecundation

فارسی به انگلیسی

لقاح الزهرا
pollen

لقاح پذیری
fertility

لقاح شده
fertile

لقاح کردن
fecundate

مترادف ها

fecundation (اسم)
گشن گیری، لقاح

fertilization (اسم)
لقاح، عمل کود دادن

impregnation (اسم)
لقاح، اشباع، ابستن سازی

zygosis (اسم)
پیوستگی، ترکیب، لقاح، امیختگی جنسی

پیشنهاد کاربران

لقاح یعنی بازسازی روح وجسم بدون نَفس
نقاحت یعنی بازپروری و ساختن دونفری که یک موجود پدید آید یعنی یکی شدن دوجسم و روح بدون نَفس
گُشنیدَن. گُشنِش.
به ترکیب منی مرد یا ( گامت نر، اسپرم ) با تخمک زن در رحم زن به این عمل لقاح می گویند
در پهلوی " وپیک " در نسک : فرهنگ برابرهای پارسی واژگان بیگانه از ابوالقاسم پرتو .
معنی القاح یعنی کود دادن بوده است لطفا معنی صحیح کلمات رو بفرستید

بپرس