لقا. [ ل ِ ] ( ع اِمص ، اِ ) لِقاء. دیدار. در فارسی توسعاً روی و چهره :
پاکیزه لقایش که ز بس حکمت و جودش
الحکمة و الجود سری مفتخراً به
منبع. لغت نامه دهخدا
لقاح یعنی بازسازی روح وجسم بدون نَفس
نقاحت یعنی بازپروری و ساختن دونفری که یک موجود پدید آید یعنی یکی شدن دوجسم و روح بدون نَفس
گُشنیدَن. گُشنِش.
به ترکیب منی مرد یا ( گامت نر، اسپرم ) با تخمک زن در رحم زن به این عمل لقاح می گویند
در پهلوی " وپیک " در نسک : فرهنگ برابرهای پارسی واژگان بیگانه از ابوالقاسم پرتو .
معنی القاح یعنی کود دادن بوده است لطفا معنی صحیح کلمات رو بفرستید