لغو

/laqv/

    abolition
    abrogation
    cancellation
    futile
    revocation
    vitiation
    idle talk
    nonsense
    nullification
    null
    nonsensical

فارسی به انگلیسی

لغو شدگی
nullity

لغو شدن
abort

لغو نشدنی
irrevocable

لغو کردن
abolish, abort, abrogate, cancel, lift, nullify, repeal, vacate, recall, reverse, annul, to nullify, to cancel

لغو کردن سند
vitiate

لغو کردن فرمان
rescind

لغو کردن قرارداد
vitiate

لغو کردن گواهینامه
revoke

مترادف ها

waiver (اسم)
چشم پوشی، لغو، ابطال، صرفنظر

abolition (اسم)
لغو، محو، فسخ، برانداختگی، الغا مجازات

cancellation (اسم)
لغو، فسخ، الغاء، ابطال، حذف

repeal (اسم)
لغو، فسخ، الغاء، بازگردانی

revocation (اسم)
لغو، فسخ، باطل سازی، برگردانی، الغا

پیشنهاد کاربران

لغو. [ ل َغ ْوْ ] ( ع ص ، اِ ) سخن بیهوده. ( منتهی الارب ) . لغی . لغوی. سخن نافرجام. ( دهار ) ( ترجمان القرآن جرجانی ) . باطل. ( مهذب الاسماء ) . افکنده. به شمار نیامده. سقط. بی معنی. بیهوده. جرجانی گوید: ضم الکلام ما هو ساقط العبرة منه و هو الذی لا معنی له فی حق ثبوت الحکم. ( تعریفات ) . صاحب کشاف اصطلاحات الفنون آرد: لغو به فتح لام و سکون غین معجمه در لغت بیهوده و سخن باطل. کما فی مدار الافاضل و در تفسیر قشیری گفته که لغو آن چیزی است که آدمی را از یاد و ذکر خدا غافل سازد و پاره ای گفته اند: لغو چیزی باشد که موجب وسیله نزد خدا نشود. دیگری گفته لغو سخنی باشد که شنیدن آن موجب غفلت از ذکر و یاد حق گردد. || ( اصطلاح نحو ) و در اصطلاح نحویان قسمی از ظرف است که آن را ملغی نامند و ضمن معنی ظرف بیان آن گذشت. || ( اصطلاح شرع ) و لغو در اصطلاح شرع قسمی از سوگند باشد که بیان آن ضمن تفسیر لفظ یمین خواهد آمد ان شأاﷲ تعالی - انتهی : هر دو منزّهیم از لغو و تأثیم. ( ترجمه تاریخ یمینی صص 448 - 449 ) . و امور لغو را عادت نکند. ( مج - ال - س سع - دی ) .
...
[مشاهده متن کامل]

گر از بنده لغوی شنیدی مرنج
جهاندیده بسیار گوید دروغ.
سعدی.
|| هیچکاره از هر چیزی. || خطا. لغی . لغوی . || آنچه در حساب و شمار نیاید از شتربچه و گوسپند ریزه که در دیت داده شود به سبب حقارت و خردی وی. لغی . ( منتهی الارب ) . || گناه. منه : قوله تعالی : لایؤاخذکم اﷲ باللغو فی ایمانکم ( قرآن 225/2 و 89/5 ) ؛ ای بالاثم فی الخلف اذا کفرتم و بما لایعقد علیه القلب و هو کقولک بلی واﷲ لاواﷲ. ( منتهی الارب ) . || استثناء، یعنی در سوگند کلمه اِن شأاﷲ گفتن. سوگندی که به قصد دل نباشد. ( منتخب اللغات ) . جرجانی گوید: هو ان یحلف علی شی و هو یری انه کذلک و لیس کما یری فی الواقع هذا عند ابی حنیفة و قال الشافعی هی ما لایعقد الرجل قلبه علیه کقوله لا واﷲ و بلی واﷲ ( تعریفات ) : عقد؛ سوگندبدون لغو و استثناء. ( منتهی الارب ) .
لغو. [ ل َغ ْوْ ] ( ع مص ) سخن گفتن. || ناامید گردیدن. || تر کردن اشکنه را از چربش. || بانگ کردن سگ. || لغی . لاغیة. ملغاة. بیهوده گفتن. ( منتهی الارب ) . نافرجام گفتن. ( زوزنی ) ( تاج المصادر ) . || خطا کردن در سخن. ( منتهی الارب ) . || لغا الشی ٔ؛ بطّل. ( دزی ) .
لغو. [ ل ُغ ْوْ ] ( ع اِ ) نوعی زبان و سخن قومی. ( غیاث ) ( آنندراج ) .
منبع. لغت نامه دهخدا

واژه لغو
معادل ابجد 1036
تعداد حروف 3
تلفظ laqv
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم ) [عربی]
مختصات ( لَ غْ ) [ ع . ] ( اِ. )
آواشناسی laqv
الگوی تکیه S
شمارگان هجا 1
منبع لغت نامه دهخدا
...
[مشاهده متن کامل]

فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ فارسی معین
فرهنگ واژه های سره
فرهنگ فارسی هوشیار
واژگان مترادف و متضاد

وارهانی
لَغو:
١. پسگیری، پس گرفتن براندازی، برافکنی، از - میان - برداری، از میان برداشتن، دورریزی، نامعتبرسازی، بەهمزنی، بیهودەسازی، تباەسازی، پوچسازی، از - کار - اندازی، قانون - زدایی، آیین - زدایی
۲. ( صفت ) بیهوده، نامعتبر
۳. ( نام ) یاوه، چرند، هرزه، هرزەگویی، سخنِ بیهوده
اضافی ، مازاد
لغو : لغو در لغت به تمام کارها و سخنانی گفته می شود که داراى هدف مشخصی نیست ، یا از روى اراده و تصمیم سر نمی زند . ( تفسیر نمونه ج : 2 ص : 148 )
پیهودن: باطل کردن، لغو کردن، کنسل کردن
پیهایش=لغو ، ابطال
ریشه پهلوی: pathutan و pathunitan : پیهودن و پیهونیدن
پیهودن =لغو کردن یا ابطال کردن
پیهایش=لغو ، ابطال
از میان برداشتن
بجای �الغا� و �الغا نمودن� می توان �از میان برداشتن� را بکار برد. این آمیخته واژه را همچنین می توان بجای واژه های گوناگون دیگری از ریشه ی عربی چون �باطل کردن� و �لغو کردن� نیز بکار برد.
...
[مشاهده متن کامل]

برگرفته از پی نوشتِ یادداشتی به تاریخ دهم اسپند ماه ۱۳۹۳ در پیوند زیر:
https://www. behzadbozorgmehr. com/2015/03/blog - post_78. html

سخنان بیهوده
باطل
ناگفته نماند که باطل واژه ای ایرانی است
خسته نباشید . . ممنون از سایت بسیار خوبتون. آفرین به شما.
- آنچه که به حساب و شمار نیاید. همانند : اگر به اشتباه باشد به ( شمار نمیآید ) ( به حساب نمیاد ) بی اثر میشه.
کنسل
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٣)